زین قند پارسی
بیقراری = بی تابی، ناآرامی، پریشانی، آشفتگی، ناشکیبایی
بیقیدوبند = بی بندوبار
بیکفایتی = ناشایستگی
بیمحابا = بی پروا، بیباک
بیمحل (چک) = بی پشتوانه
بیمحلی کردن = نگاه نکردن، روی برگرداندن، نادیده گرفتن، رونکردن
بیمروت = ناجوانمرد، بیمنش، نامرد
بیمسئولیت = بیبندوبار
بیمصرف = بدردنخور، بیکاربرد، ناکارآمد، دورانداختنی
بیمعرفت = نامرد، ناجوانمرد، نمکنشناس
بیمعطلی = بیدرنگ، دردم، همانجا، هماندم، همان هنگام، همانگاه
نظر شما