یک فنجان شعر
باران قرار تازهتری را شروع کرد
نم نم بهار تازهتری را شروع کرد
دستم به دستهای تو چسبیده بود که
آمد فرار تازهتری را شروع کرد
مشغول بوسه بر لب سرخت شدم که گفت
باید انار تازهتری را شروع کرد
بیهوده دل نبند به کشتی که میشود
با نوح کار تازهتری را شروع کرد
باران بهانهایست که عاشقترت شوم
تا روزگار تازهتری را شروع کرد
نظر شما