یک فنجان شعر
چقدر پاییز به چشمهایت میآید
وقتی نبض نفسهایت
خواب نیلبک را تعبیر میکند
و ندبههای نگاهت
دلشورهی کاج و کلاغ را میشکند
چقدر پاییز به چشمهایت میآید...
وقتی مرا خاتون خاطرهها میکنی
و گوشوارهی غزلها را
پای دلم مینشانی
وقتی با تار گیسوانم غزل میسرایی
و شانههایم را
شاهبیت شبنشینی میکنی
چقدر پاییز به چشمهایت میآید...
وقتی با طرح چشمانم شعر میبافی
و گلهای دامنم را
شور شاهنامه میکنی
وقتی دهانت
قنوت عشق میکارد
روی پرچین نگاهم
چقدر پاییز به چشمهایت میآید.
وقتی با صدای پای انارها
تیشهی ترنج میشکافی و
فرهاد میشوی
نظر شما
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۰
عالی این شعر خانم نظری
عالیی
عالی هست خانم نظری ??
خانم نظری شعرتون خیلی زیباست
عالییی
خانم نظری خیلی قشنگه
سلام خانم نظری شعرتون پر از احساسه دوسش دارم
بسیار زیبا وشاعرانه?
نظر شما