تعداد بازدید: ۶۲
کد خبر: ۱۸۵۶۴
تاریخ انتشار: ۲۶ آبان ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۵ - 2023 17 November
من که می‌دانم شبی عمرم به پایان می‌رسد...
۹۰ سال عمر کرد و ۴۵ سال نخواند
author
روزنامه نگار: محمد جلالی

اکبر گلپا بدون تردید یکی از بزرگان موسیقی ایرانی بود. درگذشت او یک فقدان بزرگ در میان اهالی موسیقی به حساب می‌آید. سبک اجرایی، تسلط و تبحر او بر آواز ایرانی تا به اندازه‌ای بود که به او لقب «حنجره طلایی» یا «سلطان آواز» داده بودند.

استاد محمدرضا شجریان در وصف او گفته بود: «هنگامی که نوجوانی ۱۷ ساله بودم، صدای آقای گلپایگانی را از رادیو می‌شنیدم و آواز او باعث شد تا به موسیقی علاقه‌مند شوم». زنده‌یاد محمدرضا لطفی در خاطرات خود گفته بود: «وقتی صدای گلپایگانی از رادیو پخش می‌شد، مردم دکان‌های خود را می‌بستند تا صدای او را در منزل و از رادیو بشنوند».

او بیشترین برنامه گلها را در رادیو ضبط کرد و دلیل شهرت و آوازه او در میان مردم، همکاری با رادیو بود.

۹۰ سال عمر کرد و ۴۵ سال نخواند

اکبر گلپایگانی که همگان او را به نام گلپا می‌خوانند، اولین آواز رسمی‌اش را ۱۶ سالگی در خانه مرتضی خان محجوبی و در حضور بزرگان موسیقی خواند. او ۹۰ سال عمر کرد ولی در ۴۵ سال گذشته اجازه نداشت در ایران بخواند.

او بیش از ۶۰ سال روی صحنه بود اما نه در ایران، بلکه در سالنهای کشورهای دیگر و برای مخاطبان ایرانی خارج از مرزها. چون صدای او برای داخلی‌ها مجاز نبود.

او یکی از پیشگامان موسیقی دستگاهی ایران بود. در طول دوران فعالیتش حدود ۳۰۰ اثر رسمی از وی منتشر شد. گلپا به‌واسطه بازیگری در فیلم مرد حنجره‌طلایی (۱۳۴۷) با همین نام در میان عموم شناخته شد.

متولد بهمن ۱۳۱۲
اکبر گلپایگانی ۱۰ بهمن ۱۳۱۲ در تکیه زرگرهای عودلاجان تهران به دنیا آمد. پدرش محمدحسین گلپایگانی معروف به مرشد حسین یا حاج حسین بلبل مرثیه‌خوان بود و در تکایا و محله، ارج و قربی داشت. گلپایگانی در پنج سالگی مادر خود را از دست داد و این حادثه در آن زمان تأثیر بدی بر روحیه‌اش گذاشت. او یک برادر کوچکتر با نام محمد گلریز دارد که خواننده سنتی بعد از انقلاب است.

اذان برای مادر
شرح ورود او به جهان موسیقی و چگونگی آن از زبان خود اکبر گلپا قابل توجه است، او در مصاحبه‌ای با روزنامه «قانون» در تابستان سال 1396 به تفصیل در این باره سخن گفته است و بازخوانی آن خالی از لطف نیست:

«موسیقی برای من از کلاس دوم دبستان آغاز شد. پدر و پدربزرگم خواننده‌های خوبی بودند، به‌همین سبب هنرمندان زیادی در منزل ما رفت‌وآمد داشتند. در واقع من میان هنرمندان عصر خود بزرگ شدم. روزی که مادرم به علت «کزاز» در بستر بیماری بود، عمویم به من گفت که برای بهبود مادرت بر پشت‌بام خانه اذان بخوان.

هنگامی‌که اذان به پایان رسید دیدم که همه متأثر و متحیر شده‌اند.پرسیدم: چه اتفاقی افتاده است؟ که شیخ ممد شِمر، تعزیه‌خوان معروف، به من گفت که چطور توانستی این‌گونه اذان را بخوانی؟ گفتم کار خاصی نکردم جز اينكه در سراسر لحظه‌های اذان، مادرم پیشِ روی چشمانم بود. وقتی این اتفاق پدید آمد، متوجه شدم که در خوانندگی استعداد دارم.

در ادامه به مدرسه نظام رفتم. در مدرسه نظام با نورعلی‌خان برومند استاد موسیقی و ردیف‌دان، آشنا شدم. منزل او در امیریه بود و خانواده متمولی داشت. این سخن من به اين معنا بود كه به شغل افسری علاقه ندارم. از آن دانشگاه بیرون آمدم و در دانشکده نقشه‌برداری پذیرفته شدم، مدتی بعد به عنوان کارشناس رهنی بانک مشغول به کار شدم و خانه‌ها را قیمت‌گذاری می‌کردم که برای من کار دلچسبی نبود. پس از مدتي، احساس کردم این کار به دردم نمی‌خورد.

گذشت و گذشت تا روزی که در باغ آقای خواجه‎نوری ميهمان بودیم و در مقابل سفیر ایتالیا یک قطعه ترکی خواندم. پس از ميهمانی، آقایی آمد و گفت که بیا برای من کار کن. گفتم شما را نمی‌شناسم، گفت من پیرنیا، سازنده برنامه «گل‌ها» هستم. آن زمان برنامه گل‌ها دو بخش 10دقیقه‌ای بود. چند خواننده، از جمله ادیب خوانساری، بنان و فاخته‌ای، خواننده‌های اصلی آن برنامه بودند. به استودیوی برنامه گل‌ها رفتم. آقای پیرنیا گفتند یک‌ آواز در باب ضربت‌خوردن حضرت علی(ع) بخوان.

من گفتم باید از استادم اجازه بگیرم، اما ایشان با اصرار خود قانعم کرد که بدون پخش موسیقی و بدون ذکر نام خواننده بخش کوتاهی از یک آواز را اجرا کنم. آن شعر این بود:

«در خرابات مغان نور خدا می‌‌بینم

این عجب بین که چه نوری ز کجا می‌‌بینم»

وقتی این بیت از حافظ را خواندم، دیدم که پیرنیا گریه می‌کند.

چند روز بعد دوباره با من تماس گرفتند و گفتند که بیا و برای برنامه‌ای با آهنگ مرتضی محجوبی آواز بخوان. من هم به دلیل آنکه همیشه به آواز و نه ترانه علاقه داشتم، این پیشنهاد را پذیرفتم. 

تو تصنیف‌خواني، نه آوازخوان
بد نیست یادی از ملک‌الشعرای بهار کنیم؛ درباره رویارویی بهار با عارف قزوینی ماجرایی نقل می‌کنند که بهار به عارف گفته بود تو تصنیف‌خواني، نه آوازخوان. من که همه این‌ها را آموخته بودم، دوست داشتم که یک آواز‌خوان باشم. ازاین‌رو، هیچ‌وقت ترانه نخواندم چون معتقدم، ترانه و آهنگ را دیگران می‌سازنند و خواننده همچون یک ربات باید آن را اجرا کند، اما وقتی کسی آواز می‌خواند خود مبدع اثر خواهد بود و نوازندگان پاسخ خواننده را می‌دهند.

به هر روی، خواندن ادامه داشت تا روزی مرتضی‌خان محجوب به من گفت می‌خواهم آواز این موسیقی را تو بخوانی که آن آواز، با شعری از بیژن ترقی، غوغایی به ‌پا کرد. به‌یاد دارم وقتی خواستم برای اجرای این آواز به استودیو بروم در راهروی استودیو، مشیرهمایون شهردار را دیدم. او گفت كه «گلپا! اینجا چکار می‌کنی؟» گفتم به دعوت آقای پیرنیا آمده‌ام تا آواز بخوانم. او که می‌دانست من از شاگردان نورعلی‌خان هستم، گفت آواز را پشت سر مرده می‌خوانند؛ در حقیقت مشیرخان یک پس‌گردنی مهم به من زد.

وقتی این سخن را شنیدم، به‌یاد حرف نورعلی‌خان افتادم که می‌گفت خیلی‌ها آواز می‌خوانند، اگر می‌خواهی خواننده خوبی باشی، خودت باش و از کسی تقلید نکن. از آن پس سعی کردم شیوه‌ خودم را در خوانندگی داشته باشم.

آقای پیرنیا با مشورت مشاوران عالی خود، یعنی روح‌ا... خالقی، موسی معروفی، علی دشتی، رهی معیری و دکتر صورتگر من را به عنوان خواننده برنامه گل‌‎ها معرفی کردند و آن شد که من به مدت ۱۷ سال در این برنامه خواندم. پس از ۱۷ سال تشخیص دادم که باید به جوانان خدمت کنم.

من که می‌دانم شبی عمرم به پایان می‌رسد
عده‌اي ایراد گرفتند که گلپا برای جوان‌ها و عامه مردم می‌خواند. اتفاقاً من فقط برای مردم می‌خوانم، برای دل جوانان می‌خوانم. همه موفقیت من در طول سال‌ها این بوده است که علیه مردم چیزی نخوانده‌ام. همیشه گفته‌ام که استعداد من از جانب خداست و مردم از این استعداد حمایت کرده‌اند، پس انصاف نیست که برای خدا و مردم نخوانم. منتقدان می‌خواستند که گلپا تا پایان عمر «دل‌ای‌دل‌ای، امان‌امان...» بخواند اما من اینطور نمی‌خواستم، زیرا مردم از من چنین توقعی نداشتند.

به‌یاد دارم که در همین خانه، روزی ابوالحسن صبا ویلون می‌زد و یونس دردشتی می‌خواند. وقتی دردشتی شروع به خواندن «دل‌ای‌دل‌ای، امان‌امان...»‌ کرد، صبا به نورعلی‌خان گفت: این چه می‌خواند؟ نورعلی‌خان پاسخ داد که خودش را کوک می‌کند! وقتی که چهارمضراب و رِنگی زده شده است، باید شعر خوانده شود. مسئله رمانس و فاصله میان بین ترانه و آواز موضوعی است که باید به‌شدت به آن توجه شود.

[...] من به همه مسئولان و همکارانم می‌‌گویم که مسیر طی‌شده اگر درست بود، خواننده‌های جوان امروزی، فقط به دنبال پول نبودند. چندی پیش به کنسرتی رفتم و خودم دیدم که خواننده در مقابل چشمان مردم، مدام به ساعت خود نگاه می‌کرد که ذره‌ای بیش از مدت قرارداد نخواند، یا مدتی پیش به من گفتند که در ازای ۱۵سکه بهارآزادی، همراه با همسرت به تالار رودکی بیا و ساعتی در ردیف جلو بنشین.

به درخواست‌کننده گفتم که «ای‌کاش این سخن را به من نمی‌گفتی. من اگر دنبال پول بودم به دبی می‌رفتم و برای یک‌شب اجرا، ۲۵ هزار دلار دریافت می‌کردم. عرصه هنر، عاشقی می‌خواهد و همه‌چیز پول نیست، هنرمند خریدنی نیست».

به نظر من تا زمانی که اندیشه پول‌پرستی، خودپسندی و انحصارطلبی از ذهن هنرمندان و مسئولان پاک نشود، هیچ اتفاق مثبتی پدید نخواهد آمد، اما اگر همه دست‌به‌دست هم دهند تا از جوانان مشتاق حمایت شود، صبح امید موسیقی ایران فراخواهد رسید.»

استاد اکبر گلپا بر روی آهنگی از جهانبخش پازوکی خوانده است:

من که می‌دانم شبی، عمرم به پایان می‌رسد

نوبت خاموشیِ من، سهل و آسان می‌رسد

من که می‌دانم که تا، سرگرم بزم هستی‌ام

مرگ ویرانگر چه بی‌رحم و شتابان می‌رسد

 پس چرا، پس چرا عاشق نباشم؟

پس چرا عاشق نباشم؟

من که می‌دانم به دنیا اعتباری نیست

بین مرگ و آدمی قول و قراری نیست

من که می‌دانم اجل، ناخوانده و بی دادگر

سرزده می‌آید و راه فراری نیست

پس چرا، پس چرا عاشق نباشم؟

پس چرا عاشق نباشم؟

اکبر گلپایگانی در کنار ستاره‌های منچستریونایتد
گلپای موسیقی ایران در دوران جوانی فوتبال بازی می‌کرد. او بازیکن گوش چپ تیم‌های تهران‌جوان، دارایی و سرباز بود: «اگر توپ به ما می‌رسید و عزیز اصلی هم کنار می‌کشید شاید گلی هم به ثمر می‌رساندم.»

او به خاطر همین ویژگی یک فوتبالی تمام عیار بود و تیم‌های مورد علاقه‌اش رئال مادرید و منچستر یونایتد بودند. او در سال ۱۳۸۹ (۲۰۱۰) کنسرتی در لندن داشت که این موضوع باعث شد چند تا از ستاره‌های بزرگ آن زمان تیم منچستر یونایتد برای شنیدن موسیقی و صدای گلپا به کنسرت او بروند.

حضور ستاره‌های منچستر یونایتد مثل پل‌اسکولز، ریو فردیناند و گری نویل در این کنسرت باعث شد تا توجه رسانه‌ها و هواداران پرشمار این بازیکنان و فوتبال در انگلستان به آن معطوف شود. در پایان کنسرت هم یک عکس یادگاری و خاطره انگیز با حضور مرحوم هوشنگ ظریف، اکبرگلپایگانی در کنار پل اسکولز، ریو فردیناند و گری نویل گرفته شد تا یکی از خاطره انگیزترین فریم‌ها با حضور ستاره‌های موسیقی ایران و ستاره‌های فوتبال جهان ثبت شود.

در این تصویر خاطره انگیز، مرحوم هوشنگ ظریف، استاد تار هم دیده می‌شود که در اسفند ۹۸ بر اثر ایست قلبی درگذشت.

دو فرزند به نام‌های ساقی و ساغر
او با «گلرخ گلرایلی» در سال ۱۳۴۶ در سن ۳۴ سالگی ازدواج کرد. تولد اولین فرزندش به نام «ساقی» در یازدهم اردیبهشت ۱۳۴۹ اتفاق افتاد.دومین فرزندش «ساغر» در ۳ فروردین ۱۳۵۰ به دنیا آمد که هم‌اکنون دارای درجه دکترای بورس آمار و احتمالات می‌باشد.

ماجرای اختلاف شجریان و گلپا
در گفت و گویی که خبرنگار همشهری با زنده‌یاد گلپا در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۹۸ و در دوران بیماری استاد شجریان انجام داده بود او تأکید کرد: «شجریان دوستِ قدیمی من است و از او خاطرات زیادی دارم و بین ما اختلاف و دلخوری نیست. برای شجریان آرزوی شفا و سلامتی می‌کنم و باید به هنر او تعظیم کرد.

ایشان هنرمند هستند و از سوی مخاطبان شایسته احترام‌اند. ما بزرگان زیادی چون آقایان ایرج خواجه‌امیری، جمال وفایی، بنان، محمودی خوانساری، عبدالوهاب شهیدی و... در موسیقی آوازی ایران داریم. همه با هم دوست و رفیق‌اند. آقای شجریان که رفیق عزیز خود ماست و از قدیم با ما کار می‌کرده و همکار ما بوده است. او خواننده بسیار خوبی است.

به این هنرمندان باید اهمیت داد و برایشان ارج و قرب قائل شد. ممکن است مردم تصور کنند بین ما خوانندگان اختلاف است. من اصلاً اختلاف و دلخوری را دوست ندارم. بنده هیچ اختلافی با هیچ هنرمندی نداشتم ولی متأسفانه عده‌ای در میان ما هستند که دورند و خبر ندارند و فقط می‌خواهند خودشان را مطرح کنند. می‌آیند چیزهایی می‌نویسند، حرف‌هایی می‌زنند که سوءتفاهم ایجاد می‌کند.»‌

با برادرم گلریز اختلاف سلیقه دارم اما ...
این هنرمند فقید در ادامه به اختلاف سلیقه‌اش با برادر خود محمد گلریز اشاره کرد و گفت: «باز هم تأکید می‌کنم که هر کسی راه و طریق خود را دارد، هر کسی مکتبی دارد و هر کسی راهی را در زندگی انتخاب می‌کند.

برادر من گلریز که خیلی هم دوستش دارم مسیر و سبک خاصی را دنبال می‌کند که من دنبال نمی‌کنم. شاید اختلاف سلیقه داشته باشیم اما نباید از هم بد بگوییم هر کسی مسیر خودش را دنبال می‌کند. هر کسی می‌خواهد به هنرمندی ظلم کرده و توهین کند من حاضرم که این توهین و ظلم را به من کند اما به هنرمندان نکند. هنرمندان توقع‌شان بالا نیست و چیزی نمی‌خواهند.

اینها همه عاشقند و روحیه لطیفی دارند. ممکن است سال‌ها فقط برای یک قطعه کار کند که شما بیایی و بشنوی و کیف کنی همین. باید این هنرمندان را قدردانست.

مسیرهای متفاوت دو برادر «گلپا» و «گلریز»
شاید تغییر نام خانوادگی محمد گلپایگانی به محمد گلریز باعث شود خیلی‌ها ندانند که او برادر کوچکتر زنده‌یاد ‌اکبر گلپایگانی معروف به «گلپا» است که البته با دو دیدگاه هنری متفاوت در یک خانواده هنرمند پرورش پیدا کردند.

«گلپا» صدای دهه ۳۰ بود؛ از وقتی اولین آوازش را با ساز نورعلی برومند و علی‌اصغر بهاری روی صفحه بزرگ ضبط کرد تا وقتی که مردم با صدایش در برنامه «گل‌ها» انس گرفتند. «گلریز»، اما صدای دهه ۶۰ و در واقع صدای انقلاب اسلامی بود.

پدرشان به نام «مرشد حسین» معروف بود و سال ۱۳۶۲ درگذشت. حدود ۸۰ سال پیش مرشد حسین سمبُل آواز در ایران البته به صورت تعزیه‌خوانی، مداحی و مرثیه‌خوانی بود و یکی از مرثیه‌خوانان مهم تهران محسوب می‌شد. او همراه همیشگی مرحوم فلسفی بود. فلسفی منبر می‌خواند و مرشد حسین مداح بود.

مرشد حسین چند پسر داشت که همه آنها آوازخوان بودند. اکبر، عباس، محمود، ابوالقاسم و محمد که در سه‌راه شکوفه، خیابان صفا با هم زندگی می‌کردند.

محمد گلریز درباره رابطه خانوادگی‌شان می‌گوید: «شب و نصف شب همه آواز می‌خواندند و کَل کَل هم داشتیم. اگر کسی گوشه یا مایه‌ای را نمی‌توانست درست اجرا کند، بقیه فوری وارد عمل می‌شدند و آن را می‌خواندند. یک شب حدود ساعت 12 در زدند و دیدیم که همسایه‌ها آمده‌اند و داد و بیداد که چرا اینقدر سروصدا دارید و ما از دست آواز خواندن شما آسایش نداریم.

جالب اینکه برخی دیگر از همسایه‌ها آمدند و مقابل همسایه‌های معترض قرار گرفتند. این دسته دوم از همسایه‌ها می‌گفتند ما از آواز خواندن این خانواده لذت می‌بریم و هر موقع که دوست داشته باشند، باید بخوانند.»

گلپا آواز ایرانی را زنده کرد
محمد گلریز درباره برادر بزرگ‌ترش «گلپا» معتقد است: «گلپا پیش از انقلاب اسلامی می‌خواند و البته بعد از انقلاب هم خواند اما کنسرتی نداشت. ایشان آواز را در ایران زنده کرد و در آواز تحولی خاص ایجاد کرد و به شعر هویتی خاص داد. «گلپا» آواز را آهنگسازی می‌کرد.

ما هفت دستگاه و پنج آواز در موسیقی ایرانی داریم. اگر به خوانندگان مختلف بگویید «سه‌گاه» بخوان، همه یک جور می‌خوانند. یعنی مانند علائم راهنمایی و رانندگی است و همه آن قوانین را رعایت می‌کنند. در حالی که آواز ابتکاری است.

بیشتر خوانندگان خواندن آواز در دستگاه «سه‌گاه» را با درآمد آغاز می‌کنند در حالی که «گلپا» سه‌گاه را با مخالف آغاز کرد.»

چرا گلریز نام خانوادگی‌اش را عوض کرد؟
محمد گلریز خودش درباره تغییر نام خانوادگی خود از گلپایگانی به گلریز می‌گوید: «من اولین خواننده‌ گروه «شیدا» بودم. در دوران سربازی با محمدرضا لطفی آشنا شدم.

بعد از سربازی هم با هم بودیم. من رفتم و دو سال شاگرد ادیب خوانساری شدم (۱۳۵۳) و بعد همکاری با گروه «شیدا» را آغاز کردم. وقتی می‌خواستیم نخستین اجرای گروه «شیدا» را داشته باشیم، با محمدرضا لطفی نزد نورعلی‌خان برومند رفتیم تا از او اجازه بگیریم. برومند در آن دیدار از ما پرسید، چه می‌خواهید بخوانید؟ ما هم گفتیم آوازی در دستگاه «شور» انتخاب کرده‌ایم. آقای لطفی تارش را برداشت و من هم خواندم تا به گوشه‌ی «گلریز» رسیدیم.

به اینجا که رسیدیم، استاد گفت نامت را «گلریز» می‌گذاری! این را به من امر کرد. داداشم حرفش را گوش نداده بود و من نمی‌خواستم خلاف امر استاد عمل کنم. از آن زمان نامم را «گلریز» گذاشتم.»

آنچه از گلپا نمی‌دانید
⏺ گلپایگانی در شش سالگی سر صف دبستان قرآن می‌خواند.

⏺ در ۱۵ سالگی به مدرسه نظام رفت. در این مدرسه ایرج خواننده ایرانی همکلاس او بود.

⏺ از جمله استادان گلپایگانی می‌توان به هنرمندانی همچون حسن یکرنگی (از شاگردان اقبال آذر)، اسماعیل قهرمانی، ابوالحسن صبا، یوسف فروتن، عبدالله دوامی، اسماعیل ادیب خوانساری، حسین طاهرزاده و سلیمان امیرقاسمی اشاره کرد.

⏺ در سال ۱۳۳۵ سازمان یونسکو از اکبر گلپایگانی، نورعلی برومند و علی‌اصغر بهاری برای اجرای آواز و موسیقی ایرانی دعوت به عمل آورد.

⏺ گلپایگانی خواننده آمریکایی فرانک سیناترا را به ایران دعوت، و در خارج از کشور نیز کنسرت‌هایی برگزار کرد.

⏺ کسب عنوان قهرمانی تهران با تیم فوتبال نوجوانان باشگاه تهران جوان در سال ۱۳۲۵.

⏺ ضبط اولین صفحه توسط کمپانی ایران‌گرام در سال ۱۳۳۹.

⏺ تدریس موسیقی ایرانی building music در دانشگاه USLE آمریکا، به همراه فرهنگ شریف به مدت سه ماه در سال ۱۳۴۰.

⏺ کنسرت در افغانستان و اجرای آواز دو صدایی با احمد ظاهر خواننده معروف افغانستان و همچنین اجرای کنسرت در پاکستان و هندوستان در سال ۱۳۵۵ (۱۹۷۶)

⏺ آغاز به کار مجدد و ارائه دو کاست تحت عناوین «مست عشق» و «عقیق» به بازار و شکست رکورد فروش نوار در بین خوانندگان در سال ۱۳۸۲

⏺ ایشان تنها خواننده‌ای است که در تمام سلسله برنامه گل‌ها شرکت داشته ‌است. (۲۹۸ آواز به صورت رسمی و بیش از ۷۰۰ آواز خصوصی و رادیویی دیگر)

فضل‌الله توکل (آهنگ‌ساز و نوازنده):۶۶ سال افتخار دوستی با «گلپا» را داشتم
او در مراسم تدفین این خواننده گفت: ۶۶ سال افتخار دوستی با او را داشتم و آثار ماندگاری با هم خلق کردیم تا ابد نامش در موسیقی فاخر ایران جاودان باشد.

راغب (خواننده پاپ): «گلپا» کوه انسانیت بود
من از بزرگواری و بزرگ منشی و قلب بزرگ او هر چه بگویم کم گفته‌ام. او دست جوانان زیادی را گرفت و تشویق می‌کرد. سعادت داشتم در محضر او باشم و کوهی از انسانیت را در او دیدم.

میرعلی‌نقی (مورخ و پژوهشگر): «گلپا» از لقب استاد بی‌نیاز بود
او بی‌نیاز از لقب استاد بود. اکبر گلپا بزرگتر از یک خواننده و هنرمند خلاق محسوب می‌شد. او همیشه گفته بود، دوست دارم مراسم تشییع من مانند فردین و تختی باشد. او خود نیز شمایلی چون آنها داشت. او یک خواننده نخبه‌گرا در آواز و مردمی در ترانه محسوب می‌شد. کمتر خواننده‌ای داریم که هر دوی این‌ها را به اوج و کمال رسانده باشد.

ایرج خواجه‌امیری: من و او ماندیم و خواندیم
ایرج خواجه‌امیری معروف به پهلوان آواز ایران: خیلی حالم خوب نیست. من و او ماندیم و خواندیم. من به دوستی با گلپا افتخار می‌کنم. صدایش خیلی خوب و گرم بود. شعرهایی که انتخاب می‌کرد را خیلی خوب می‌خواند.

⭕ آلبوم‌ها

🎵 موی سپید

🎵 مست عشق

🎵 عقیق

🎵 دل ای دل

🎵 بزم عاشقان (مشترک با ایرج)

🎵 روی برگی بنویس عشق

🎵 چرا عاشق نباشم

🎵 قدر محبت

جایزه‌ها و افتخارات
⏺ دکترای افتخاری هنر در رشته آواز از دانشگاه کلمبیای آمریکا در سال ۱۹۹۴.

⏺ دکترای افتخاری اقتصاد و هنر از سازمان یونسکو در سال ۱۳۸۱.

⏺ دکترای افتخاری و اسکار هنر موسیقی در سال ۱۳۸۴ از دانشگاه بوداپست مجارستان.

⏺ دکترای افتخاری و مدال هنر در سال ۱۳۸۴ از سازمان ملل متحد و نماینده این سازمان.

⏺ دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه شیراز در خرداد سال ۱۳۸۴

⏺ دکترای افتخاری از دانشگاه تهران در دی ماه سال ۱۳۸۴.

⏺ گنجاندن آوای آواز گلپایگانی در یک فیلم جهانی به نام «مده‌آ»، ساخته کارگردان ایتالیایی پازولینی.

درگذشت گلهای دلها
گلپایگانی در شامگاه ۱۳ آبان ۱۴۰۲ در بیمارستان نیکان بر اثر ایست قلبی درگذشت. پیکر او در ۱۶ آبان در قطعه هنرمندان بهشت زهرا دفن شد.

او وصیت کرده بود پیکرش در گورستان ظهیرالدوله در کنار مزار مرتضی محجوبی دفن شود، اما نهادهای مسئول مجوز این کار را ندادند.

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها