چِشُش کور
بیشتر کار کنه!
عمو اصغر که چایش را هورت کشید، بیبی گفت:
- خو، نگفتی چیطو شده ننه. چرا اوقاتُت تلخه؟ دیه زری بونهی چیچی گرفته؟
عمو اصغر سرش را برد بالا.
- چیچی بگم ننه؟ چیچی بگم؟ نه ایکه حالا زریام حرف ناحسابی میزنه، نه! ولی خدا خودُش میدونه پول نیس.
بیبی چای دیگری برای عمو اصغر ریخت.
- حالا چیچی گفته زری؟
- چیچی بگم والا ننه؟ میگه ماهی پنج شیش میلیون دریم اجاره خونه میدیم. هر طوریه دوتا اتاق تو زمین خودمون دُرس کن تا بیریم توش نَخِیم اقد اجاره خونه بیدیم.
چی بگم. اَ اووَر بیمهام قط شده، میگه هر طوریهای بیمو رِ بپرداز تا صب دسومون جلو کسی دراز نواشه.
بیبی چشم و ابرویش را کشید توی هم.
- ووووی ووووی بلا به دور.
زنِیای دورهام چه بونایی اَ مرد میگیرن.
مَردَم مَردِی قدیم! میه زن جرئت داشت نفس بکشه جلوش.
میه جرئت داشت حرف بزنه.
اَ هو قدیم و ندیمم گفتن کفشی که بری پات تنگه بکن بنّاز دور.
اگه میوینی اقد بونه میگیره بری چه نگرُش داشتی.
چی که زیاده بری تو زن! طلاقُش بده، خودُم بیترین زنه برت میسونم.
پریدم توی حرف بیبی...
- وا! بیبی! زن چیه؟ طلاق چیه؟ بهانه چیه؟ خدا رو خوش نمیاد اینطوری میگی بیبی.
رو کردم به عمو.
- عمو! بنده خدا زن عمو که حرف بدی نزده.
ازتون ایراد خونهی آنچنانی گرفته؟
عمو نگاهم کرد.
- نه!
- ایراد ماشین گرونقیمت گرفته؟
- نه!
- هر ماه لباس و کیف و کفش میخره؟
- نه خدایی. نه!
- خب پس چی میگین؟ بنده خدا اگه جوش خونه و بیمه هم میزنه به خاطر جیب خودتونه.
عمو سری تکان داد...
- خدا دسِ خالی رِ نَیَره عمو...
و بعد چایش را هورت کشید و رفت...
*****
عمو که رفت بیبی رو کرد به من...
- جلو عاموت هیچی نگفتم.
ولی اگه دَفِی دیه من یَی چی گفتم، منه سنگِ رو یخ کردی، من میدونم و تو!
- آخه بیبی، خدایی داشتی بیانصافی میکردی.
بیچاره زن عمو زری...
پرید توی حرفم...
- خُبه، خُبه، همه بیچاره ان بهغیر من! اصن تقصیر منه.
با زنگ تلفن حرفهایش نیمهتمام ماند...
- الوووو ننه، پری تویی؟ چه خَوَل؟ هاااا! خیابون بودی؟ نپه رفتی او سرویس طلائو که دلُت میکشیدِ اِسدی؟ چیچی؟ پولُت کم بود؟ نپه او شووَرُت چیکاره هه؟ هاااااا! شو که اومد ازُش پول بسون برو ورُش دار.
نذار تو دلُت بونَته! چِشُش کور شه بیشتر کار کنه!