ج- خطر بدعت و افکار و رفتار خرافی
انسان همیشه در خطر گرفتار شدن به باورهای خرافی و افسانهای است. همۀ انسانها از نظر عقاید و رفتار، به گونهای در خطر گرفتار شدن به بدعت و خرافه میباشند. شاید اساس این خطر، دو گرایش غریزی انسانها باشد: یکی، گرایش و علاقه به ادراک حسی مخصوصاً به ادراک با چشم خود؛ و دیگری، گرایش و علاقه به اسطوره و افسانه.
پیروان ادیان دانسته و ندانسته بر اساس گرایش به اسطوره و افسانه یا تمایل به ادراک حسی، دچار بدعت و خرافه میشوند.
مردم با گرایش به افسانه و اسطوره برای شخصیتها و اماکن دینی، جایگاه افسانهای میسازند تا جایی که آن شخصیتها را به مقام خداوندی میرسانند. چنانکه مسیحیان دربارۀ عیسی چنین کردند و از آن اماکن انتظار کارهای غیر عادی دارند همانند نجات و شفا و برآورده کردن حوائج. همانگونه که هماکنون هزاران کلیسا و معابد هندی بر همین محور میچرخند و چنانکه عرفای ما از مشایخ و اماکن چنین انتظاراتی دارند.
علاقۀ مردم به ادراک حسی مخصوصاً به دیدن، در تاریخ ادیان همیشه مسئله آفریده است. علاقۀ انسانها به «دیدن»، یک علاقۀ فطری و همیشگی است. انسان هرچند اهل یقین باشد، باز هم دانسته و ندانسته در آرزوی دیدن است. نه تنها در مورد خدا بلکه در مسائل عادی زندگی نیز جریان از این قرار است. مادری که سالهاست فرزند خود را ندیده است، اگر فرزند او به نزدیکترین فاصله از وی درآید و با او سخن بگوید، او باور میکند که فرزندش برگشته است و جای نگرانی نیست، اما تا فرزندش را با چشم خود نبیند، دلش آرام نمیگیرد.
دیدن از نظر متفکران جایگاه با اهمیتی دارد، همانطور که ارسطو نیز بر اهمیت آن تأکید میورزد. از نظر متکلمان مسلمانان نیز ادراک حسی حتی بر علم یقینی ترجیح دارد؛ و از اینجاست که در طول تاریخ انسانها در آرزوی دیدار حق بودند. اگر به دیدار او دست نیافتهاند، این عشق و علاقه را به مظاهر و جلوهگاههای او منتقل کردهاند.
منشأ بسیاری از بتپرستیها، همین عشق و علاقۀ انسان به دیدن و مشاهده است و بسیاری از زیارتگاهها در ادیان و مذاهب مختلف بر اساس این نیاز پدید آمدهاند. بهطوری که قوم موسی، چون با همراهی وی از دست فرعون نجات یافتند، در سر راه خود به بتپرستان برخورد کردند و از آن حضرت خواستند تا آنان نیز چنین خدایانی داشته باشند؛ و چنانکه مسلمانان پس از فتح مکه به قصد مبارزه با قبایل دیگر حرکت کردند، بر سر راه خود به درختی رسیدند که به آن «ذات انواط» میگفتند و آن درخت تناوری بود که مشرکان به دور آن میچرخیدند و پای آن قربانی میکردند. مسلمانان از رسول خدا خواستند که آنان نیز چنین چیزی داشته باشند و رسول خدا با یادآوری درخواست بنیاسرائیل، به آنان آگاهی بخشید؛ بنابراین انسانها همیشه در خطر تحریف و انحرافند و به یقین، مراجعه به قرآن، ما را از اینگونه تحریفها و بدعتها نجات میبخشد. توجه دقیق به نظام توحیدی کائنات، ما را از توجه به تأثیر موجودات دیگر باز میدارد. با توجه به نظام ثابت کائنات و پیروی این نظام از سنتهای ثابت خداوند، دیگر جایی برای رمال، جنگیر، جادوگر و دعانویس باقی نمیماند.
ادامه دارد
برگرفته از:
یثربی، سید یحیی (۱۳۹۹) فلسفه خرافات/ معرفی و شناخت خرافات، علل و انگیزههای گرایش و مبارزه با آن، تهران: امیرکبیر، صص ۳۰۳ تا ۳۰۴