تصمیم بَگرفتهام رژیم بَگیرم و لاغر کونم. این را بَ همَه مَیگویم. چارَهای نیست.
وقتی دخلم بَ خرجم نَمیخورد و پولی نیست با آن نان خریدَه کونم، بهتر است بَگویم مَیخواهم لاغر کونم و رژیم دارم.
این طَوری هم کَلاسش بالاتر است و هم با سیلی گونه خود را سرخ نگه مَیداریم.
اما چَشمیتان روزی بد نبیند؛ همین که بَ زولَیخا گفتَه کردم مَیخواهم رژیم بَگیرم، گفتَه کرد: لازم نکردَه.
مَیخواهی رژیم بگیری که کوجایت را آب کونی؟ آخر تو تبعه موجاز لِتِر گوشت را چَه بَ رژیم بَگرفتن؟ من باید رژیم بَگیرم که خوش هَیکل شوم و کمی بَ اندام دَوران جیوانی برگردم.
نَظاره کردم بد هم نَمیگوید.
این طَوری من مَیتوانم بَ جای زولَیخا لقمههای چهار منی بَگیرم و از آن طرف یَک زن خوش هَیکل نَثارم بَشود.
زولَیخا را روانَه مطب موشاور غذا خوردن بَکردم.
اما وقتی برنامه غذایی را بَ او داد، برق از سرم پریدَه کرد. بَ جای سه وعدَه، باید شش وعدَه غذا مَیخورد و در میان وعدَههایش انواع و اقسام میوه و سبزیجات گَرانبها را مَیگونجاند.
ازآن طرف قورصهای خارجی گَرانبهایی برایش نوشتَه کرده بود که مبادا چند نخ تار مویش ریختَه کوند یا کمی روی پوست لطیفش اثر بد بَگوذارد.
تازه کم ماندَه بود که مخ زولَیخا را زده کوند و ده مَیلیون تومان بابت لاغر بَکردن با دستگاه برقی بَگیرد.
اینها را که شَنیده کردم، بگفتم: نَمیخواهد لاغر کونی.
همین طَور برای من خوبی. برو همان لقمَههای چهار منیات را گرفتَه کون.