نویسنده: استیو تولتز/ مترجم: پیمان خاکسار
نشر چشمه/ ۶۵۶ صفحه
کتاب «جزء از کل» به سرعت توانست به عنوان پرفروشترین رمان تاریخ استرالیا شناخته شود و توجههای زیادی را به خود جلب کند. این رمان نامزد دریافت جایزه بوکر شد و پس از انتشار به لیست کتابهای پرفروش روزنامه نیویورک تایمز و سایت آمازون راه یافت. بیشتر منتقدان به این کتاب نگاهی مساعد دارند و آن را داستانی جذاب و تأثیرگذار با شخصیتپردازی قوی معرفی کردهاند.
«جزء از کل» پس از ترجمه در ایران به لیست کتابهای پرفروش راه پیدا کرد. به دلیل همین استقبال، مترجمان زیادی این اثر را به زبان فارسی برگرداندهاند.
کتاب در مورد مارتین و جسپر دین «پدر و پسر» است که هر کدام از یک زاویه خاص و متفاوت با عامه مردم به زندگی و اتفاقات آن نگاه میکنند. مارتین با باورهای خاص و گاه عجیب خود سعی میکند پسرش، جسپر را به بهترین شکل ممکن تربیت کند و به همین خاطر داستان زندگی خودش را از همان دوران کودکی برای او تعریف میکند. داستانی که نشان میدهد زندگی او همیشه تحتتأثیر مارتین، برادر ناتنیاش قرار داشته است و…
داستان، از زمان کودکى پدر تا زمان بزرگ شدن فرزند ادامه پیدا میکند و تمامی حوادث و اتفاقات شگفتانگیز زندگی آنها همراه با یک طنز تلخ و تمی فلسفی روایت میشود.
کتاب بعضی مواقع از زاویه دید مارتین و بعضی مواقع از زاویه دید چسپر بیان میشود که همین موضوع باعث جذابتر شدن آن میشود. حوادث و اتفاقات موجود در کتاب بسیار زیاد است و هر کدام از آنها جذابیت خاص خود را دارد.
در «جز از کل» موضوعات فلسفی گوناگونی مانند عشق، آزادی، اراده و اجبار مورد توجه قرار میگیرد و به مفاهیمی همچون مرگ، حیات و انتظار توجه میشود. رمان صرفاً خوانندگان را مجذوب فضاسازی منحصر به فرد خود نمیکند بلکه ما را به تفکر و اندیشه در خصوص موضوعات مختلف وا میدارد. شخصیتهای حاضر در این داستان زیاد هستند، اما حوصله خواننده را سر نمیبرند. مهمترین نکته این کتاب نگاه چند جانبه به موضوع و پدیدهای واحد است که به ما یادآوری میکند حقیقت در انحصار یک فرد نیست و هر نگاهی میتواند بخشی از واقعیت را انعکاس دهد.
نمونههایی از متن کتاب:
- آدمهای زشت هم میدانند زیبایی چیست، حتی اگر آن را ندیده باشند.
- خائنانهترین خیانتها آنهایی هستند که وقتی یک جلیقهی نجات در کمدت آویزان است، به خودت دروغ میگویی که احتمالاً اندازهی کسی که دارد غرق میشود نیست.
- چیزی که نمیفهمیدم این بود که مردم تفکر نمیکنند، تکرار میکنند. تحلیل نمیکنند، نشخوار میکنند. هضم نمیکنند، کپی میکنند.
- به اندازهی کافی صندلی یا خوشبختی وجود ندارد که به همه برسد، همینطور غذا، همینطور شادی، همینطور تخت و شغل و خنده و دوست و لبخند و پول و هوای تمیز برای نفس کشیدن… و موسیقی همچنان ادامه دارد. من یکی از اولین بازندهها بودم و داشتم فکر میکردم آدم باید در زندگی صندلی خودش را همراه داشته باشد تا محتاج منابع عمومی روبهکاهش نباشد.
- خجالتآور است تماشای کسی که آخر عمری خود را موشکافی میکند و به این نتیجه میرسد تنها چیزی که با خود به گور میبرد شرمِ زندگی نکردن است.