تعداد بازدید: ۱۹۸
کد خبر: ۱۶۷۲۳
تاریخ انتشار: ۲۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۲۰:۲۷ - 2023 13 May
ماجراهای من و بی‌بی
گلابتون

سرم توی گوشی بود که بی‌بی از در آمد تو.

- سلام بی‌بی.

- سلام و مرض.

- وا! چیه بی‌بی هنوز نیومده؟

- هیچی، دنیا رِ که اُووو بِوَره تو رِ خووو می‌وَره!

- چی شده حالا بی‌بی؟ چه خبر شده؟

- دختر پری بود...

- بله بی‌بی.

- پری خپله!

- وا!‌‌ بی‌بی این چه وضع حرف زدن پشت سرِ مردمه آخه!

- میه دروغ میگم دختر خو، بعدُشم من خو نیگم، مردم میگن.

- خب بی‌بی، حالا مگه چی شده؟

- برش نشونه بردن.

- عه؟ به سلامتی. خوشبخت شه ایشالا.

- هی؟

- چیز دیگه‌ای باید بگم بی‌بی؟

- نیخِی بیگی یارو کیه! چیه! چیکاره‌اس، ننه‌اش کیه! بواش کیه؟

- نه بی‌بی، چیکار دارم من، علف باید به دهن بزی شیرین بیاد.

بی‌بی چپ چپ نگاهم کرد...

- من خُلم با تو حرف می‌زنم گلابی!

- چی بگم بی‌بی خب؟

- هیچی، مرده‌شور هو پک و پوزُته بزنن که می‌زنی تو ذوق آدم.

- خیل خب، ببخشید بی‌بی جون، حالا طرف کیه؟ چکاره‌اس؟

-  من چمیدونم دختر؟ میه من فضول مردمم؟ میه من علم غیب درم که بفمم کیه!

- وا! خب چی میگی بی‌بی پس هی میگی بپرس بپرس!

- می‌فمی چی‌چیه گلاب؟

- نه، چیه؟

- فقط گفتن فامیلیش خاوری هه.

کمی فکر کردم.

- عه؟ جدی بی‌بی؟ نکنه با دوماد اکرم خانوم اینا نسبتی دارن، آخه فامیل اونام خاوری بود فک کنم.

بی‌بی بشکنی زد...

- ای گلابی با ای عقل ناقصُت خوب گفتی...

بلند شد نشست کنار تلفن.

- چیکار می‌کنی بی‌بی؟

- زنگ می‌زنم اکرم اطلاعات دقیق بیگیرم.

- ول کن بی‌بی جان، چیکار داری شما آخه؟

- تا جون تو درشه. بیشین حرفم نزن.
****

بی‌بی گوشی را که قطع کرد، گل از گلش شکفت.

- چیه بی‌بی؟

- نگفتم ای پری خپله یَی ریگی تو کفشُش هه؟

- چی شده مگه بی‌بی؟

- اکرم کامل می‌شناختوشون، گف مث ای که پسرو قبلا یَی نومزادی کرده خورده به هم. عاموشم چن وقت پیش زندان بوده آزاد شده.

- خب به ما چه بی‌بی؟

- به ما چه؟ تازه ماخام برم تو گروه زنِی کوچه برش تبریک بگم کنفتُش کنم.

- وا! بی‌بی، این چه کاریه؟ نکنین این کارو، بعدشم بنده خدا جرم نکرده که، یه بار نامزد کرده به هم خورده...

- نکنم؟ منتظر همچی روزی بودم، ندیدی ای پری خپلو چیطو همیشه بری من کَلاس میذره، الانم یَی طوری تَریف می‌کرد انگاردخترُشه داده شازدِِی قجری!

و بعد گوشی‌اش را برداشت و بدون اینکه اجازه دهد من حرف دیگری بزنم رفت توی اتاق...
****

گوشی‌ام را گذاشتم و رو کردم به بی‌بی...

- بی‌بی...

- هوم؟

- بی‌بی...

- هووووم؟؟؟

- عکسای اِسی رو دیدین؟

- اسی کیه؟

- اسی، پسر عمه شهین... عکسای دعوای دیشبشو گذوشتن تو گروه زنای کوچه.

بی‌بی وا رفت...

- کو؟؟؟

و بعد دهانش باز شد...

- بعضیا واقعاً شهور گوشی داشتنه ندرن، نیفَمن نبویه همه چی رِ بذرن تو گوشیا با آبرو مردم بازی کنن!!

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها