
در سال ۱۳۲۶ خورشیدی در محله بازار نیریز (خیابان امام حسین کنونی) فرزندی به دنیا آمد که او را محمدمهدی نام گذاشتند.
پدرش محمد (امیر) ابراهیمپور زاده سال ۱۲۹۲ خورشیدی از افراد سرشناس و کارمند خوشنام اداره دارائی نیریز بود که تحصیلاتش را تا بالاترین مقطع تحصیلی در نیریز آن زمان یعنی ششم ابتدائی به پایان رسانید.
زندهیاد حاج مصطفی آزاد که از همکلاسیها و هم بازیهای او بود نقل میکرد که من بیشتر به ادبیات علاقه داشتم و ایشان به ریاضیات. زندهیاد پروفسور علیاصغر آزاد (بنیانگذار مرکز اتمی دانشگاه تهران) از همکلاسیها و مشوق ایشان برای رفتن به مدرسه بود و شاید اگر این دوستی و رفاقت بین آنها نبود، مانند بسیاری از هم سن و سالهایش بیسواد باقی میماند.
وی پس از پایان خدمت سربازی در امتحانی که در شیراز برای استخدام در اداره دارائی برگزار شد شرکت کرد و با وجودی که افراد با مقاطع تحصیلی بالاتر هم در آن امتحان حضور داشتند، پذیرفته شد و در اداره دارائی شیراز مشغول به کار گردید.
در سال ۱۳۰۰ یا ۱۳۰۱ خورشیدی (مشهور به سال وبائی) برادر و سه خواهرش به علت ابتلاء به بیماری وبا فوت کردند و او به ناچار برای سرپرستی از مادرش در سال ۱۳۲۴ به نیریز انتقال یافت و در اداره دارائی نیریز در سمتهای مختلف انجام وظیفه کرد و از آنجا که فردی مورد اعتماد بود همواره با حفظ سمت به عنوان ناظر هزینه دوائر دولتی انتخاب میشد.
در سال ۱۳۵۵ در حالی که سمت حسابداری را داشت، بازنشست گردید.
به دلیل آگاهی از قوانین، همواره راهنمای افراد برای حل مشکلاتشان بود، بخصوص برای زنانی که شوهرشان فوت کرده و برای دریافت حقوق و ارث همسر نیاز به راهنمایی داشتند، عریضه مینوشت و آنها هم قدردان زحمات او بودند. بالاخره پس از ۷۵ سال زندگی، در سال ۱۳۶۷ روی در نقاب خاک کشید.
مادر محمد مهدی به نام فرخنده (بهتری) امینی متولد ۱۳۰۲ خورشیدی فرزند میرزا محمد معروف به کدخدا (فرزند ملااکبر) از خانوادههای ثروتمند نیریز بود که افرادی به عنوان خدمتگزار در این خانواده کار میکردند.
پدر و مادر محمدمهدی به اتفاق مادربزرگ مادری او در محله «سرزیرکان» در ابتدای خیابان امام حسین کنونی زندگی میکردند و با همسایگان و اقوام ارتباط وسیعی داشتند و هنوز هم از آنها به نیکی یاد میکنند.
محمد مهدی تحصیلات ابتدائی خود را در دبستان فرهمندی به پایان برد و دبیرستان را تا کلاس یازدهم در دبیرستان احمد نیریزی سابق در رشته طبیعی ادامه داد و سال آخر دبیرستان به شیراز رفت و در دبیرستان شاپور سابق مشغول به تحصیل شد. او از همان دوران اهل نماز و مسجد و جلسات مذهبی بود و هرکس خواهان ملاقات با وی بود او را در مسجد وکیل مییافت.
محمدمهدی از یاوران زندهیاد آیتالله سید محیالدین فالاسیری به شمار میرفت و در تجدید بنای سابق مسجد جامع مهدی نیریز فعالانه شرکت داشت. او علاقه فراوانی به خرید و مطالعه کتابهای مذهبی داشت و آنها را در طاقچههای اتاق منزل قرار میداد تا دیگران هم استفاده کنند. همچنین کتابهایش را به کتابخانه مسجد جامع مهدی که در طبقه بالای ساختمان قبلی قرار داشت اهدا میکرد. از همان دوران دبیرستان از مشترکان دریافت ماهنامه مکتب اسلام به سردبیری آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی بود که توسط زندهیاد حاج محمد خاوندی در نیریز توزیع میشد.
در سالهای خفقان سیاسی پهلوی که ذکر نام امام خمینی (ره) جرم محسوب میشد، علناً در مسجد از آیتالله خمینی به عنوان مرجع تقلید بزرگ شیعیان جهان نام میبرد و برای سلامتی ایشان طلب صلوات میکرد.
به گفته یکی از همکلاسیها آنچنان مقید به رعایت دستورات دینی بود که اگر از میدان ۱۵ خرداد (حوض فلکه قدیم) ترانهای پخش میشد مسیر خود را عوض میکرد تا آن صداها به گوشش نرسد.
پس از دریافت دیپلم طبیعی، در فرصتی که تا اعزام به خدمت سربازی داشت به آبادان رفت و به مدت یک سال تحصیلی به عنوان آموزگار مشغول به کار شد و در آنجا نیز ارتباطش را با مسجد و روحانیون ادامه داد.
در سال ۱۳۴۶ به خدمت سربازی اعزام شد و بنا به اظهار همخدمتیها، در دوران خدمت آموزشی از معدود سربازانی بود که در ماه مبارک رمضان روزه میگرفت.
سپس به عنوان سپاهیدانش دوره یازدهم در روستای ماهورزان شهرستان خمین مشغول به خدمت شد. با وجود مشکلات فراوان زندگی در روستاهای آن زمان، خدمت به روستاییان و ساختن مسجد برای آنها را سرلوحه کار خود قرار داد. بنا به گفته یکی از دوستانش، حتی در دوران سپاهیدانش خمس حقوق خودش را پرداخت میکرد.
پس از اتمام دوره سربازی به استخدام آموزش و پرورش در آمد و در یکی از روستاهای خرامه به نام بُنجیر مشغول به کار شد. در آنجا نیز علاوه بر تعلیم و تربیت دانشآموزان بنا به اظهار یکی از همشهریان که در خرامه بود در مسجد آنجا به آموزش احکام و تعالیم دینی برای اهالی میپرداخت.
در فصل تابستان که به نیریز بر میگشت در طبقه بالای ساختمان قبلی مسجد جامع مهدی برای نوجوانان و جوانان کلاسهای قرآن و آموزش دینی برگزار میکرد.
پس از دو سال خدمت در روستاهای خرامه، به آموزش و پرورش نیریز منتقل و در روستای بهویه بخش پشتکوه نیریز مشغول به کار شد. یک سال بعد، در دوره کارشناسی رشته علوم طبیعی دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شد.
با استناد به مدارک موجود، در زمان تحصیل در دانشگاه فردوسی به عنوان دانشجوی انقلابی و ضد رژیم شاه شناخته میشد. در سال ۱۳۵۵ موفق به اخذ مدرک لیسانس شد و دوباره به نیریز برگشت و به عنوان دبیر دبیرستان مشغول به تدریس شد.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، ضمن آنکه در جلسات علنی و غیرعلنی مذهبی شرکت میکرد، شخصاً در منزل اقدام به برگزاری جلسات قرائت قرآن و تدریس مفاهیم دینی مینمود و در مدارس خصوصاً دبیرستانهایی که تدریس داشت، دانشآموزان را تشویق به تشکیل انجمن دینی و اسلامی میکرد و خود در جلسات آنها حاضر میشد. با استفاده از همین جلسات و انجمنها، نیروهای انقلابی و متعهدی را تربیت کرد که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سمتها و مسئولیتهای گوناگونی مشغول خدمت به جامعه شدند.
محمد مهدی در تاریخ ۲۳/۰۵/۱۳۴۹ با دختر دایی خود حاجیه خانم مهناز امینی ازدواج کرد که حاصل آن ازدواج سه فرزند به نامهای محسن، معصومه و طاهره است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی که گروههای انحرافی و التقاطی سعی در جذب نیرو داشتند، با تشکیل کلاسهای دینی و مذهبی مانع از این شد که جوانها به دام این گروهها بیفتند و به همین جهت نام او در لیست ترور آنها قرار گرفت. او بنا به اظهارات خودش اعتقاد داشت که در هر شرایط و هر زمانی باید به وظیفه عمل کرد. به همین جهت با وجودی که رشته تحصیلی او علوم طبیعی بود بنا به شرایط زمان به تدریس قرآن و دینی هم مشغول شد و زمانی که احساس کرد باید مدیریت سازمانی را بپذیرد با وجود شرایط سخت اوایل انقلاب، معاون آموزش و پرورش نیریز شد. در سال ۱۳۶۰ در اوج فعالیت منافقین که شهرستان فسا را پایگاه خود قرار داده بودند، قبول مدیریت آموزش و پرورش فسا را تکلیف خود دانست. بعدها متوجه شد که به چند نفر دیگر نیز این پست پیشنهاد شده و هیچیکدام نپذیرفتهاند. زیرا مسئول آموزش و پرورش فسا به عنوان پستی حساس جزء لیست منافقین برای ترور قرار داشت.
پس از ۱۶ ماه ریاست اداره آموزش و پرورش فسا بنا به درخواست کتبی امام جمعه وقت استهبان و تقاضای جمعی از فرهنگیان آن شهرستان، در دو نوبت به عنوان رئیس اداره آموزش و پرورش استهبان منصوب شد؛ نوبت اول یک سال و نوبت دوم به مدت پنج سال.
در دوران جنگ ایشان بطور مکرّر تقاضای حضور در جبهه میکرد که فقط دو بار از طرف اداره کل آموزش و پرورش فارس به ایشان اجازه داده میشود که جمعاً به مدت ۹۳ روز در جبههها حضور یافت و در کنار شاگردانش به رزم پرداخت.

از نظر شخصیتی به مقام دلبستگی نداشت و به رغم سمتهای مختلفی که به وی پیشنهاد میشد، تشخیص داد اکنون باید در سمت دبیری انجام وظیفه کند.
در یکی از استعفانامههایش به مقام مافوق چنین نوشته:
«خواهشمند است ابلاغ مرا لغو نمایید تا اینجانب با خیال راحتتر و آسایش بیشتر کماکان در سنگر کلاس درس و تعلیم و تربیت نفسهای آخر عمرم را به پایان برسانم. چرا که احساس میکنم اینجا جای من نیست و هیچ جایی بهتر از کلاس درس برای من وجود ندارد. دوست دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای کشمکشهای پوچ دنیا مدفون نشوم. دوست دارم معلّمی ساده باشم که جاذبههای فریبنده زندگی مرا از زیبایی و عظمت خداوند غافل نگرداند.»
سرانجام پس از ۳۰ سال خدمت در آموزش و پرورش در مهر ماه ۱۳۷۷ به افتخار بازنشستگی نائل آمد.
پس از بازنشستگی با حوصله و پشتکار اقدام به تهیه شجرهنامه خانوادگی (ابراهیم پور وامینی) نمود و بصورت نمودار تا چندین نسل از اجداد این خانوادهها را مشخص کرد که پس از فوت ایشان برای ثبت و نگهداری بیشتر توسط بستگان به عنوان شجرهنامه خانوادگی و وابستگان سببی و نسبی در درگاه اینترنتی به نشانی efamilytree.github.io قرار گرفت که شامل حدود ۲۲۷۷ اسم میباشد و قابل گسترش و بهروز رسانی نیز هست و علاقهمندان میتوانند به این نشانی مراجعه کنند.
از آنجا که خدمت به مردم با خون وی عجین بود، پس از بازنشستگی نیز با تأکید جمعی از دوستانش، به عنوان عضو هیئت امنا و هیئت مدیره و همچنین مدیرعامل صندوق قرضالحسنه رضویه نیریز خدمت نمود. پس از آن به عنوان هیئت مؤسس و سپس هیئت مدیره مؤسسه خیریه الزهرا و همچنین قائم مقام مدیر عامل این مؤسسه تا واپسین لحظات حیات در خدمت محرومین، نیازمندان، ضعفا و یتیمان بود. بطوری که دوستانش وی را «ابوالایتام» لقب داده بودند.
در حالی که در آن خیریه تمام وقت و بدون هیچ چشمداشتی مشغول به خدمت بود و همگان خیریه الزهرا را با نام محّمد مهدی ابراهیمپور میشناختند، دچار بیماری شد، اما پزشکان در تشخیص و معالجه بیماری ناتوان ماندند. سرانجام پس از یک سال تحمل درد و رنج طاقتفرسا در سال ۱۳۸۴ و در سن ۵۸ سالگی با کوله باری از عشق خدمت به مردم روی در نقاب خاک کشید و با حضور کمنظیر مردم شهرستانهای نیریز، استهبان و فسا پیکر او تشییع و در دارالرحمه نیریز و در قطعه شماره ۱ انصارالمجاهدین آرام گرفت.