مسمومیتهای دانشآموزان در مدارس بویژه دخترانهها در روزهای اخیر به دغدغه اصلی مردم بدل شده است.
این واقعه از نهم آذر ۱۴۰۱ در دبیرستانی دخترانه در قم آغاز و خیلی زود به ۶۰ مدرسه این شهر که عمدتاً متوسطه اول و دوم دخترانه بودند کشیده شد.
هر تفکر و نیت و قصدی که در پشت این جنایت باشد، یک اقدام ضد بشری، ضد انسانی، ضد دینی و ضدوجدانی است و بویژه از آن جهت که مدارس را هدف قرار دادهاند. در بدترین جنگها نیز وقتی به مدرسهای حمله میشود، همگان آن را محکوم میکنند و از آن تبرّی میجویند.
دخترانِ سرزمین ایران تا اینجا که به حقِ تحصیل رسیدهاند، راهی پر سنگلاخ و وَهمآلود را طی کردهاند. در این راه، بسیار بزرگانی دل سوزانده و خوندل خورده و اشک ریخته و در برابر فکرهای بسته و مغزهای متحجر ایستادند تا دخترکانِ روشنضمیرِ سرزمینِ ایران به آگاهی برسند؛ و دراین راه نیک میدانستند که آگاهیِ زنانِ یک جامعه نقشی بسیار مهم در توسعه پایدار و پیشرفت برگشتناپذیر آن جامعه دارد.
در کتاب «زن در تاریخ ایران معاصر» تاریخچهای از این مبارزهی جانانه آمده است از جمله:
- در سال ۱۲۸۲ خورشیدی، طوبی رشدیه مدرسه دخترانه پرورش را تأسیس کرد که در چهارمین روز تشکیل به دلیل مخالفت به تعطیلی کشیده شد.
- در سال ۱۲۸۵ خورشیدی بیبی خانم وزیراف، مدرسه دخترانه ملی دوشیزگان را در تهران تأسیس کرد که آن نیز با مخالفت شدید مواجه شد، به طوری که برخی درصدد آن برآمدند که ساختمان مدرسه را ویران کنند. با توجه به این اوضاع اداره معارف نیز به وی توصیه کرد مدرسه را تعطیل کند.
- در سال ۱۲۸۷ خورشیدی طوبی آزموده به کمک میرزا حسن رشدیه مدرسه ناموس را در تهران تأسیس کرد.
مخالفان این مدارس با سرودن اشعار هجو، دختران مدرسه را به بیعفتی متهم کردند.
در آن زمان ️اسامی این مدارس به گونهای انتخاب میشد تا بر اعتماد عمومی تأثیر بگذارد. از این نمونه میتوان از مدارس ناموس، مخدرات اسلامیه، عفتیه، تقدیس، عفاف، مسطورات، پردیگان و حجاب نام برد.
️با همه این مخالفتها روزنامههایی بودند که در جهت تغییر نگاه به آموزش زنان مطالبی منتشر میکردند:
«در توکیو دانشگاهی برای زنان افتتاح شده و تقریباً هفتصد زن در آن ثبتنام کردهاند. در حالیکه در ایران هنوز مردان میپرسند: یک زن عالم باسواد به چه درد میخورد؟ گمان میکردند از زن باسواد باید حذر نمود و زن باسواد ممکن است نامه عاشقانه به مردان دیگر بنویسد. زنها را نباید سرزنش کرد، زیرا مقصر مردها هستند.» (روزنامه ایران نو، شماره ۴۴، اکتبر ۱۹۰۹)
به نوشته تارنمای مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، تا بعد از مشروطیت مدرسهای جدی برای دختران ایجاد نشد. به عوام چنین تلقین میشد که درس خواندن برای دختران لازم و جایز و پسندیده نیست و شاید شرط عفت را در زندگی کنج خانه نشستن و نداشتن سواد میدانستند. ثانیاً عامه مردم نظر خوبی به تحصیل در مدارس جدید نداشتند و هر زمان که میتوانستند محصلین و معلمین را مورد آزار یا سخریه و توهین قرار میدادند. این امر درباره پسران و مردان بود، اما دختران وضع دشوارتری داشتند؛ بنابراین تحصیل دختران در خانوادههایی که به با سواد شدن دختران خود علاقهمند بودند، به وسیله «معلم سرخانه» انجام میشد.
تأسیس مدارس دخترانه در ایران توسط هر گروهی که انجام میگرفت با مخالفتهای زیادی روبرو میشد. بعضی آن را خلاف شرع میدانستند هرچند بیشترین تأکید اسلام بر فراگیری علم و دانش توسط زن و مرد مسلمان میباشد. بعضی هم میگفتند وای به حال مملکتی که در آن مدرسه دخترانه تأسیس شود.
با تمام دشواریها، پس از بالا رفتن سطح آگاهیهای جامعه و احساس ضرورت ایجاد مدارس دخترانه، بانوان آزاداندیش و دلسوز ایرانی دست به کار شدند و به تأسیس اولین مدارس دخترانه ایران اقدام کردند. این اقدامات در حالی بود که اوضاع ایران بسیار منقلب بود و به هرگونه نوگرایی در جامعه با دیده شک و تردید نگریسته میشد. بازار تکفیر و افترا بسیار گرم بود و برخی از هیچ اقدامی حتی خطر جانی و هتک آبرو و حیثیت این بانوان آزاداندیش فروگذاری نمیکردند.
تا دهه ۱۳۲۰ مهشیدی مدارسی که از سوی بانوان ایرانی تأسیس میشد جنبه رسمی و دولتی نداشت و گرچه گاهی نمایندگان مجلس یا اعضای دولت از آنان حمایت تلویحی میکردند، اما هرگاه به عللی، مخالفان قد علم کرده بر خلاف آنان گام بر میداشتند، و هیچ قانون و مرجع رسمی نبود که با آنان مقابله کند. به همین دلیل بانوان ایرانی دست به دامان مجلس شدند و تقاضایی به مجلس ارسال داشتند:
... بر خداوندان حل و عقد و مدیران رتق و فتق امور واجب است که در این هنگام درخت سعادت ابدی در باغ مراد ملت بنشانند و اساس ترقی و پیشرفت این مملکت را بر پایه استوار نهند و به تربیت نسوان بپردازند ... در هزار سال پیش، دولت اسلام نخستین دولت متمدن روی زمین بود و مسلمین اولین ملت عالم و معلمین عالم از اهل ایران بودند. در اسلامبول که نسبت به سایر نقاط اروپا نشر علم اساس و تقدم داشت، به واسطه حکما و دانشمندان بخارایی علم و حکمت سرایت کرده و هنوز نام حکمای آن عهد را اروپاییان با احترام میبرند. پس چه شد که آنها به علت علمی که از ما گرفتهاند، پیش افتادند، سهل است که آن را تکمیل کردهاند و از آموزگاران خود درگذشتند و آنها را محتاج به خود کردند؟ آیا میتوان گفت اهل ایران با هوش طبیعی و استعداد خداداد احتیاج نوع را به ترویج علم و صنعت احساس نکردند؟ نه بلکه به واسطه این بود که آنها زنهایشان را تربیت کردند... ملت ایران زودتر از ملت ژاپون با اروپا مراوده پیدا کرد، چرا مثل آنها ترقیات عصر جدید را فرا نگرفت؟. همه به واسطه این نکته است که زنهای اروپایی به واسطه علم معنای هیأت اجتماعیه را میفهمند، ولی ... زنهای مسلمان جز کینهورزی با یکدیگر، تربیت کودکان به مقتضای سلیقه خود، چیز دیگر نمیدانند... وقتی که آموزگاران و مربیان اولیه اطفال را تربیت نکنند، جوانان، مردان و پیران با تدبیر نخواهیم داشت. (روزنامه مجلس، ش ۶ - ۱۶ شوال ۱۳۲۴)
با این همه سابقه مبارزه و این همه رنجها که برده شده و درختها که کاشته شده، امروز ما را چه شده که دخترکانمان در تحصیل، راحت نیستند و عواملی دست به بدترین جنایتها در حق آنها میزنند؟
اکنون که رهبری محترم هم حجت را تمام کرده و از «جنایت بزرگ» نام بردند، دیگر چه جای اغماض و حتی پردهپوشی است؟
باید شفاف و بی فوت وقت، دستهای پشت پرده را به زنجیر کشند و هویدا کنند و فاش سازند و مردم را محرم دانند و دلجویی کنند و بر زخمها مرهم نهند و خشمها فرو نشانند که این پیششرط توسعه است.
چنین باد