خدا رحمت کند زندهیاد حاج عباسعلی تمنادار را. سرهنگ بازنشسته ارتش که خود اشعار فراوانی سرود؛ و البته اشعار فراوانی نیز از شاعرانِ بزرگ در ذهن داشت.
یک بار در محفلی خصوصی برگه شعری به یکی از حاضران (فقید) داد و از او خواست شعر را از رو بخواند. شعرِ معروفی از مولانا که از قضا خوب نخواند؛ یک خوانشِ کج و معوج و بیحسِ شاعری. زندهیاد تمنادار با تحکمی که از شخصیتش و البته میراث ارتش داشت، برگه را از او گرفت و با صلابت و غرّا قرائت کرد و در نهایت گفت: مرد حسابی! شعر را اینجور بخوان نه جوری که تن مولانا در گور بلرزد!
خدایشان بیامرزد.
این خاطره را نقل کردم تا به اینجا برسم که شعر خواندن اگرچه ساده و پیشپا افتاده به نظر میرسد، اما به واقع مهارت میخواهد تا تنِ آن شاعر در گور نلرزد. این ناتوانی البته به عوام محدود نمیشود که یک بار در یکی از برنامههای صدا و سیما، کارگردانِ معروف و کارکشتهای شعر فردوسیِ بزرگ را بسیار بد و ناموزون و غلط خواند.
شعر خواندن در کنار صدها مهارتِ کوچک و بزرگِ دیگر، از ملزومات زندگی امروز است. مهارتهایی که باید داشته باشیم تا بتوانیم خوب زندگی کنیم و به سعادت و کمال برسیم؛ و یا حداقل به خاطرِ نداشتنِ آنها به دردسر نیفتیم. برای نمونه:
مهارتِ درست لباس پوشیدن، خوب حرف زدن، حرفِ خوب زدن، منظم بودن، نوشتن، کار تیمی، انتقاد کردن، تشخیصِ درست از نادرست، مدیریت زمان، کنترل خشم، انتقادپذیری، تحمل حرف مخالف، غذا پختن، دوستِ خوب پیدا کردن و نگهداری از دوستِ خوب، مدیریت اقتصادی، جرئتورزی و شجاعت، آیندهنگری، تلاش کردن، ناامید نشدن، هدف داشتن، کار با ابزار، کم مصرف بودن، مشورت و همفکری، و دهها و صدها مهارت دیگر که شوربختانه ما از بسیاری محرومیم و همین محرومیتها ما را با مشکل روبرو میکند.
کسی که به معنای واقعی «مهارتهای زندگی» دارد میتواند به خوبی گلیم خود را از آبِ زندگی بکشد و زندگیِ شاد و سالمی داشته باشد. همچنین در ایجاد و حفظ ارتباط با خانواده از جمله والدین، برادر و خواهر، همسر و فرزند، فامیل و دوستان و همسایگان و همکاران موفق باشد، شغل مناسبی دست و پا کند و در یک کلام فردِ موفقی باشد.
اینها به معنی روبرو نشدن با مشکل در زندگی نیست که مشکلات و چالشها همواره بخشی از زندگی همه است. اما «مهارتِ روبرو شدن با مشکل و حل مسئله و درس گرفتن از آن» نیز خود یک مهارتِ بسیار حیاتی است که باید آموخته شود.
این که ما در داشتنِ یک زندگیِ معمولی لنگ میزنیم، حاصل همین بیمهارتیهاست.
مهارتها در درجه اول باید در خانواده آموخته شود. اما بارِ اصلی این آموزش بر عهدهی مدارس است. باید در مدارس به جای این همه دروس و کتابها که سالها در مغز دانشآموزان میکنند، درسِ «مهارت زندگی» یکی از دروسِ مهم و جدی باشد؛ با معلمینی کارکشته و آموزش دیده.
متأسفانه این خلاءِ جدی وجود دارد و همین است که جامعهی ما با این همه مشکلات روبروست. یک جمعیتِ انبوه با انبوهی از بیمهارتیها که در کنارِ هم هزاران مشکل را ایجاد میکنیم و همین است که ما در جامعهی ایرانی این همه پرونده دادگستری، این همه مشکلات روانی، این همه بیماریهای جسمی، این همه ناهنجاریهای اجتماعی، این همه بیاخلاقیها و این همه عقبماندگیها داریم. ملغمهای ناهماهنگ که هزاران سال با فرهنگ اصیل و عمیق و غنی ایرانی و میراث گرانبار ادبی بزرگانِ ما فاصله دارد.
آن توصیههای اخلاقی و انسانی و بلندمنشانهی سعدی و مولانا و فردوسی و نظامی و غزالی کجا و این زندگیِ سردرگم و پر از گرهِ کور کجا؟ بگذریم.
همینجا به عنوان یک شهروند از نماینده مجلس جناب آقای طهماسبی استدعا دارم در مجلس و در کنارِ تاریکیِ آن همه طرح غیرضرور که هرازگاهی از مجلس سر بر میآورد و جنجال میسازد و آهِ اهل فن را در میآورد، شعلهای روشن کند و از طریق کمیسیون آموزشِ مجلس به وزیر و مجموعه وزارت آموزش و پرورش فشار بیاورد که درسِ «مهارتهای زندگی» را در مدارس ابتدایی تا دبیرستان بگنجانند. البته که این کار فقط با آییننامه و یک کتاب درسی به جایی نمیرسد که معلمانِ آموزشدیده و دورههایِ ضمن خدمت و نظارت و بازخورد و دلسوزی و خونِ دل خوردن میخواهد. هدف هم باید آن باشد که یک دانشآموز وقتی ۱۲ سالِ تحصیل را تمام میکند، یک آدمِ بیمهارتِ کمدست و پایِ فَشَل نباشد و حتی اگر دانشگاه هم نرود، بدون کمکِ دولت بتواند شغلی آبرومند و زندگیِ شرافتمندانه و ازدواجِ موفق برای خود دست و پا کند و از زندگی لذت ببرد و جامعه را به لذت و نه رنج برساند.
البته پایههای این کار چندین سال است که در آموزش و پرورش چیده شده و طرحی به نام کرامت اجرا میشود، ولی محتوای آن بیشتر مباحث اخلاقی و دینی است (که آن هم به جای خود ضروری است)، اما آنطور که تحقیقات و تجارب نشان میدهد به دلیل ضعف زیرساختها به درستی انجام نمیشود و شوقی برنمیانگیزد و آتشی روشن نمیکند و به بیراهه رفته است.
ما باید به فرزندان این مُلک بیاموزیم که چگونه میتوان یک زندگیِ خوب داشت و این وظیفه بعد از خانوادهها بر عهده نظام آموزش و پرورش است و بعد از آن آموزش عالی و رسانهها.
اولین بار سازمان بهداشت جهانی در اوت ۱۹۹۳ برنامهای با عنوان «آموزش مهارتهای زندگی» با همکاری یونیسف ارائه کرد که به تدریج به عنوان یک دستورالعمل برای بهبود وضعیت زندگی افراد به فرهنگ کشورها راه یافت. (۱)
این مهارتهای ۱۰ گانه به شرح زیر است:
۱- مهارت خودآگاهی
۲- مهارت همدلی
۳- مهارت روابط بین فردی
۴- مهارت ارتباط مؤثر
۵- مهارت مقابله با استرس
۶- مهارت مدیریت هیجان
۷- مهارت حل مسئله
۸- مهارت تصمیم گیری
۹- مهارت تفکر خلاق
۱۰- مهارت تفکر نقادانه (۲)
اکنون بعد از گذشت ۳۰ سال از تدوین این دستورالعمل، به نظر اثری از آموزش این ۱۰ مهارت در نظام آموزشیِ ما یافت نمیشود.
نمایندهی محترمِ ما و دیگر نمایندگان مجلس اگر بخواهند باقیات صالحات و نامِ نیکی از خود به جا بگذارند، همین یک کار کفایت میکند برای نسلهای بعد. وگرنه کارهای عمرانی و جاده و پل و آسفالت و کارخانه و فولاد و چه و چه و چه، نه کار نماینده که بر دوش دولت است. نماینده باید کارش پیافکنی و سازندگی متوازن باشد تا فرصتها نسوزد و به هدر نرود.
چنین باد
منابع:
۱- اوحدی، محمود و دیگران (۱۳۹۱) اعتبار بخشی راهنمای برنامه درسی آموزش آداب و مهارتهای زندگی، فصلنامه نوآوریهای آموزشی. شماره ۴۴، سال یازدهم، صص ۱۶۵ تا ۱۸۶،
۲- سایت مؤسسه مهارتهای زندگی رَسِش.