تعداد بازدید: ۱۲۶۵
کد خبر: ۱۵۷۵۶
تاریخ انتشار: ۰۸ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۱:۱۴ - 2023 28 January
نویسنده : از اینترنت(خرنامه)


در گذشته‌های دور، در جنگلی شیر حاکم بود و مشاور ارشدش روباه. خر هم کارهای حاکم را انجام می‌داد. بر اثر ظلم زیاده از حد شیر، همه حیوانات جنگل فراری شدند و دیگر غذایی برای حاکم و مشاورش نماند. بنابراین تصمیم به کوچ گرفتند....

در مسیر که می‌رفتند شیر و روباه گرسنه بودند اما گاهگاهی خر، گریزی می‌زد و علفی می‌خورد ...

روباه که زیاد گرسنه بود به شیر گفت :

اگر فکری نکنیم تو و من از گرسنگی می‌میریم و فقط خر زنده می‌ماند، زیرا او گیاه‌خوار است ...

شیر گفت : چه فکری داری ؟...

روباه گفت: خر را صدا بزن و بگو من ناتوان هستم. برای ادامه مسیر، نیاز به حاکم داریم و باید از روی شجره‌نامه در بین خود یکی را انتخاب کنیم و از دستوراتش پیروی کنیم. قطعاً تو انتخاب می‌شوی و بعد دستور بده تا خر را بکشیم و بخوریم ...

شیر قبول کرد و خر را صدا زدند و جلسه تشکیل دادند ...

ابتدا شیر شجره‌نامه‌‌اش را خواند و فرمود: جد اندر جد من، حاکم و سلطان بوده‌اند ...!

و بعد روباه ضمن تأیید گفته شیر گفت:

من هم جد اندر جدم خدمتکار سلطان بوده‌اند ...!

خر که تا اندازه‌ای موضوع را فهمیده بود و می‌دانست نقشه شومی در سر دارند، گفت:

من سواد ندارم. شجره‌نامه‌ام زیر سمم نوشته شده، کدامتان باسواد هستید که آن را بخوانید؟...

شیر فوراً گفت: من باسوادم، و رفت عقب خر، تا زیر سمش را بخواند ...!

خر فوراً جفتک محکمی به دهان شیر زد و گردنش را شکست ...!

روباه که ماجرا را دید، رو به عقب پا به فرار گذاشت ...

خر او را صدا زد و گفت:
بیا حالا که شیر کشته شده، بقیه راه را با هم برویم ...

روباه گفت : نه من کار دارم ...

خر گفت : چه کاری ؟...

روباه گفت: می‌خواهم بروم سر قبر پدرم تشکر کنم که نگذاشت باسواد شوم، چون باسوادان بیشتر در معرض لگد خرها هستند...!!

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها