زین قند پارسی
اجبار = واداشتن، وادار کردن؛ ناگزیری، ناچاری
اجباری = ناخواسته، ناچار، ناگزیر
اجتماع (جامعه) = انجمن، گردهمایی، همایش، همبودگاه، همزیستگاه
اجتنابناپذیر = گریز ناپذیر، پرهیز ناپذیر، دوری ناپذیر
اجحاف = زورگویی
اجرا = نمایش؛ گردانندگی؛ میزبانی
اجرا کردن = به کار بردن، انجام دادن؛ کارگذاشتن
اُجرت = دستمزد، مزد، کارمزد، کاربها، کارانه
اَجسام = پیکرهها، چیزها (جِ جسم)
اجیر = مزدور، مزدبگیر، دست نشانده
اجناس = کالاها
اِحاطه = آگاهی، چیرگی
احاطه داشتن = آگاه بودن، برتر بودن، چیره بودن
احاطه کردن= دربرگرفتن، فراگرفتن، فراگیری
احاله کردن = واگذاری
احتباس = نگه داشتن
احتجاج = گواه آوری
احتراز کردن = پرهیز، دوری
احترام = ارج، ارزش، گرامیداشت، بزرگداشت، پاسداشت، ستایش، شکوهیدن
نظر شما
غیر قابل انتشار: ۰
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ممنون! مطالب ارزشمندی است؛ اما در رابطه به مترادف واژه احتجاج باید بگویم تا الآن فکر میکردم که باید مترادف این کلمه معنای اعتراض و روبرویی را بدهد.
نظر شما