درباره شب یلدا، مناسبت آن بـا تـولد خـورشید و ایزدمهر، شادمانیها، قصه گوییها و آئینهای این سنت دیرپا و گوناگونیِ آن در جایجای سـرزمین ما بسیار سخن گفتهاند و زیروبمهای آن را به روایت کشیده اند. (۱) سرِ آن نـدارم که گفته شدهها را کـه خوشبختانه در حافظه بیشتر مردم ما جای گرفته است، دوباره تکرار کنم.
بر آن شدم که یادداشت کوتاهی عرضه کنم و مناسبت دیگری را از این روز، که کمتر بدان پرداخته شده است ذکر کنم. لازمه ایـن کار دادن توضیحی کوتاه درباره گاهشماری ایران است.
سرزمین ایران با تمدن کهنسال خود در تاریخ گاهشماری جهان نیز جایگاهی ارزنده دارد و تقویم کنونی ما که یکی از کمنظیرترین، دقیقترین و منطقیتـرین تـقویمهای جهان است راهی بس دراز پیموده تا به صورت کنونی یعنی تقویم جلالی درآمده است. (۲)
در آغاز در سرزمین ما هم، همچون بیشتر تمدنهای کهن مانند هند و میانرودان، که میراث سـومر و بـابل و آشور را به دوش میکشد، به ماه چشم دوخته ایم و بر مبنای آن روزها و ماهها را سنجیده ایم که جای پای آن در اوستای کهن نمایان است.
سـپس بـه خورشید نگریستهایم و حرکت آن را مبنا قرار دادهایم. سال را به دوازده ماه سی روزه تقسیم کردهایم و برای پنج روز باقی مانده به اجرای کبیسه پرداختهایم و هر شش سال یک بـار دوازده مـاه را سـیزده ماه کردهایم. از متن فـارسی بـاستان سـنگنوشتههای بیستون میتوانیم نام نُه ماه را بیرون بکشیم و برای شناخت سه ماه دیگر از متن ایلامیو بابلی کمک میگیریم (۳) تـرتیب روزهـا در ایـن گاهشماری با عدد مشخص میشود.
سپس بـا طـی نشیب و فرازهایی گاهشماری زردشتی برقرار میگردد. درباره زمان و چگونگی ترویج آن، نظرها متفاوت است. گروهی بر این عقیده انـد ایـن مـوضوع به اواخر دوره هخامنشیان برمیگردد و گروهی دیگر با اتکا بـه نامهای رایج در این گاهشماری به این نتیجه میرسند که این نامها با واسطه زبان پارتـی بـه ادبـیات ساسانی رسیده است و زیربنای آن از ایران شرقی است که نخست در آنجا پذیـرفته شـده و به اجرا درآمده است و در دوره اشکانیان پس از گرایشی که به فرهنگ ایرانی پیدا شده است به ایران غـربی هـم نـفوذ کرده است. (۴)
این گاهشماری دوازده ماه دارد که بر تارک هر کدام از آنها نـام ایـزد یا امشاسپندی میدرخشد و در نهایت شگفتی ما هنوز ماهها را به همان نامها مینـامیم!
این ماهها سی روزه هستند. پنج روز باقی مانده از سیصد و شصت و پنج روز با نام بـهیزک یـا اندرگاه یا پنجه دزدیده، به پایان سال افزوده میشد. نقصان شش سـاعت و در واقـع پنـج ساعت و ۴۸ دقیقه و ۵۱.۴۵ ثانیه نسبت به سال خورشیدی حقیقی که یک روز در چهار سال میشـد در صـد و بیست سال به یک ماه بالغ میگشت و به صورت ماهی افزون بـر دوازده مـاه وارد تـقویم میشد. (۵)
سی روز ماه هم هر کدام به نام ایزدی یا امشاسپندی خوانده میشـدند؛ و تـرتیب قرار گرفتن آنها با مسائل آئینی ارتباطی تنگاتنگ دارد.
هفته به صورتی کـه در تـقویم کـنونی ما متداول است و با نامهای امروزی آن زیربنای بابلی دارد، در گاهشماری زردشتی دیده نمیشود. امـا سـی روز مـاه زردشتی به گونهای به چهار بخش دو هفت روز و دو هشت روز تقسیم میشـود کـه بر سر هر کدام از این چهار بخش نام اورمزد یا صفت و لقب او یعنی دَیْ بـه مـعنی «دادار» دیده میشود. این روزها روز اول، روز هشتم، روز پانزدهم و روز بیست و سوم هستند؛ و برای ایـن کـه با هم اشتباه نشوند دَی ها را بـا نـام روزِ پس از آنها ذکر میکنند. (۶)
پس از این توضیحات کـلی بـه ماه دی بازمیگردیم:
ماه دی در اول زمستان قرار دارد و طبعاً برای مردم سادهدل روستایی کهن مـا، شـبان یا کشاورز ماه مطلوبی نـیست و آغـاز روزهای سـخت اسـت. سـرما بی داد میکند، محصولی به بـار نـمیآید، چهارپایی نمیزاید، آذوقههای انبارشده نقصان مییابد. پس بـاید تـلاش کرد تا از این ورطه زمانی بـه سلامت بیرون آمد. بـاید آن را بـه دادار سپرد و از او یاری گرفت. از این رو بـر ایـن سختترین ماه نام دی نهاده میشود که لقبی است برای اورمـزد، و بـه برکت این نام سختی ایـن مـاه و ایـن فصل قابل تـحمل میشود.
در کتیبه بیستون ایـن مـاه انامکه anamaka نامیده میشود (۷) که بنا به تفسیر برخی میتواند به معنی «مـاه بـی نام» باشد، چون به زَعم این گـروه چـون ماه زمـستان بـا هـیچ فعالیت انسانی تطابق نـداشته است بی نام بوده است. گروهی نیز اظهار عقیده کردهاند که در این نام اشـاره بـه ایزدی اسرارآمیز است. در سنسکریت این نـام بـرای مـاه اضـافی بـه کار میرود. (۸)
امـا درسـت است که ماه سختی آغاز میشود، ولی بامدادی روشن در پیش است. با شروع زمستان، کوتاهیِ روزهـا بـه پایـان میرسد و امید به روزهایی که هـر روز بـلندتر میشـوند، در دلها جـوانه میزند و اولین روز این ماه روز اورمزد است که صفت دی دارد. در ماه دی و به دنبال سنت و رسم معمول که وقتی نام روز با نام ماه یکی میشد آن روز را جشن میگـرفتند، چنین روزی، بخصوص که فرّه اورمزدی به دنبال آن است جشن است و خرمترین روز سال میتواند باشد. از این روست که آن را «خرم روز» و «خُره روز» و «خُوره روز» نیز نامیده اند (۹) و همچنین نود روز نیز گـفته انـد، چون آغاز نود روز زمستان است و در هر روز آن دریچهای به نور، ولی بسیار ناچیز گشوده میشود.
اگر هر ماهی فقط یک روز جشن دارد که تلاقی نام روز و ماه است، در دی ماه، این ماهِ سـخت، چـهار روز از چنین موهبتی برخوردار است: با روز اورمزدِ دادار در اولین و سه دیگان دیگر در روز هشتم و پانزدهم و بیست و سوم؛ و مردم آسوده خاطر از این که در سر هر بخش از چـهار بـخش ماه دادار سایه اش بر سر بـندگان دارد؟!
مـاه دی سنت عوامانه دیگری را هم به دنبال دارد و آن نام چله است. شصت روز آغاز زمستان سختتر است، چون از اسفندماه زمین کمکم گرم میشود. چـهل روز نـخستین این شصت روز را چله بـزرگ مینامند و بیست روز بعدی را چله کوچک و چهار روز پایانی چله بزرگ را با چهار روز اول چله کوچک چارچار (چهار چهار) میخوانند که در آن روز انتظار این میرود که سرما به اوج برسد. (۱۰)
از سوی دیگر ایـن مـقطع از نظر نجومینیز مهم است. من تخصصی در نجوم ندارم، ولی میدانم که در نجوم معمولاً از دو انقلاب نام میبرند، از دو نقطهای در دایره البروج که در آنها خورشید به منتهای فاصله خود از استوای فـلکی میرسد و از نـظر ساکنین زمین خورشید سالی یک بار از هر یک از آنها میگذرد. یکی در اول تابستان یعنی در آغاز ماه تـیر (= سرطان یا خرچنگ) که انقلاب تابستانی یا صیفی نام دارد و دیگری در اول زمـستان یـعنی در آغـاز ماه دی (= جدی یا وهیک / بزغاله) که انقلاب زمستانی یا شتوی نامیده میشود. بنا به نظر مـنجمین در ایـن ایام چنین به نظر میرسد که خورشید چند روز ثابت میماند و بـعد از انـقلاب تـابستانی و زمستانی دوباره به حرکت درمیآید. (۱۱)
پس از این نظر نیز تاریخ اول دی یک حادثه فلکی را نیز هـمراهی میکند و حرکت خورشید را میتوان جشن گرفت.
گاهی این پرسش پیش میآید چرا انقلاب تـابستانی را جـشن نمیگیریم یا آن چنان اهمیتی به آن نمیدهیم؟
در پاسخ شاید بتوان گفت که در انقلاب تابستانی هنوز رویش هست و زایش، انبارها پُر هستند و خورشید در اوج است و روزها میدرخشند و نیازی به یاری بیشتر نیست، ولی اول مـاه تیر آغاز کاهش نور است. روزها به کوتاه شدن گرایش مییابند و به عبارت دیگر از نور کاسته میشود و چنین رخدادی طبعاً نباید با جشن همراه باشد در حالی که در آغاز دی مـاه امـید جوانه میزند.
پرسش دیگری نیز پیش میآید که چگونه تولد عیسی مسیح با چنین مقطعی تقارن پیدا میکند؟
میتوان گفت که در تقویم میلادی بارها تغییراتی ایجاد شـده اسـت و سرانجام اشتباهاتی که در طی قرنها پیش آمده بود با رواج تقویم گریگوری جبران میشود و تاریخ های مهم در مقطعی ثبت میشوند و با این جابهجاییها تقویم مـیلادی بـرای ثبت زادروز عیسی مسیح به سوی تقویم سنتی زایش مهر که با زایش خورشید هم هماهنگی دارد کشیده میشود. (۱۲)
ضمناً شاید این تذکر هم بی جا نباشد که اگر مـا روزهـای مـاه را با تقویم سنتی نه بـا تـقویم جـدید حساب کنیم دی ماه واقعی از بیست و پنج آذر آغاز میشود و بیست و پنج دسامبر، زادروز پیامبر مسیحیان، برابر میشود با روز خور (روز یازدهم) از مـاه دی کـه روز خـورشید است.
به نظر من تقارن جالب توجهی اسـت.
بد نیست در اینجا خاطرهای از زنده یاد پیر دومناس، استاد دانشمند و فرزانهام در فرانسه نقل کنم. او در کسوت روحانیت مسیحی و فردی با ایـمان و مـعتقد بـود. روزی سر کلاس به ما میگفت در این که حضرت عـیسی مسیح در یک روزی به دنیا آمده است شکی نیست، ولی آن روز مسلماً بیست و پنجم دسامبر نیست!
در پایان اشاره کوتاهی میکـنم بـه پرداختن شعرای ما به شب یلدا. نخست بیتی از شاهنامه فردوسی را بـازگو میکنم که در ارتباط با یلدا چند باری نقل شد
شب اورمزد آمد از ماه دی
ز گفتن بیاسای و بـردار مـی (۱۳)
بـا توجه به مطالب پیش و پس این بیت به نظر من در اینجا هـیچگونه اشـاره ای به شب یلدا نیست بلکه شاهدی است برای گاهشماری در ایران باستان.
به نظر مـن سـراینده نـامه خسروی در این بیت خطاب به خود میگوید که داستان اورمزدِ شاپور (= هرمزد سـاسانی) بـه پایان رسید. ابیات عبرت آمیزی را نیز نقل میکند و شاید با ظرافتی شـب اورمـزد از مـاه دی (یعنی روز اول دی) را با نام اورمزد (هرمزد) همسانی میدهد و سپس به خود میگـوید:
کـنون کار دیهیم بهرام ساز
در اشعار شعرای ما یلدا همیشه با هجران و ظلمت هـمراه بـوده اسـت. با شعری از حافظ و منوچهری سخن را به پایان میبرم.
صحبت حکام، ظلمت شب یلداست
نـور ز خـورشید خواه گو که برآید
حافظ
نور رأیش تیره شب را روز نورانی کند
دود چشمش روز روشـن را شب یلدا کند
منوچهری
پینوشت:
*- ژاله آموزگار یگانه (زادهٔ ۱۲ آذر ۱۳۱۸ در خوی) پژوهشگر ایرانی فرهنگ و زبانهای باستانی است. او دکتری زبانهای باستانی (بهطور دقیقتر، زبانهای ایرانی و ادبیات مزدیسنی) از دانشگاه سوربن دارد و بیش از ۳۰ سال در دانشگاه تهران تدریس کردهاست.
۱) به عنوان نمونه نک: سیما سلطانی، «شب یلدا»، بخارا، شماره ۵۷، آذر و دی ۱۳۸۵، ص ۲۷۸ تا ۲۸۳ و ارجـاعات آن.
۲) ژاله آمـوزگار، «گـزارشی ساده از گاهشماری در ایران باستان»، زبان، فرهنگ، اسطوره، انتشارات معین، چاپ پنجم، ۱۳۹۶، ص ۲۲۷ تـا ۲۴۵.
۳) هـمان، صفحه ۲۲۹ تا ۲۳۲.
۴) همان، ص ۲۳۲.
۵) تقی زاده، گاه شماری در ایران قدیم، به کوشش ایرج افشار، ۱۳۵۷، ص ۱۵.
۶) ژاله آموزگار، «گزارشی ساده از گـاهشماری در ایـران باستان»، زبان، فرهنگ، اسطوره، انتشارات معین، چاپ پنجم، ۱۳۹۶، ص ۲۳۷.
۷) کتیبه بیستون، بند ۲۵.
۸) ژاله آمـوزگار، «گزارشی ساده از گاهشماری در ایران باستان»، زبان، فـرهنگ، اسـطوره، انـتشارات معین، چاپ پنجم، ۱۳۹۶، ص ۲۳۱.
۹) ابوریحان بیرونی، آثار البـاقیه، تـرجمه اکبر داناسرشت، انتشارات امیرکبیر، سال ۱۳۷۷، ص ۴۵ ـ ۳۴۴؛ تقی زاده، گاه شماری در ایران قدیم، به کوشش ایـرج افـشار، ۱۳۵۷، ص ۱۹۴.
۱۰) دایره المعارف مصاحب، مدخل «یـلدا».
۱۱) دایـره المعارف مـصاحب، زیـرمدخل «انـقلابین».
۱۲)Francesco Maiello, Histoire du calendrier, Seuil, ۱۹۹۶, pp ۱۲۷؛ ۲۴۴ - ۲۵۲.
۱۳) دفتر ششم، شاهنامه خالقی، ص ۲۶۰.
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می مانم
من از اینجا چه می خواهم،نمی دانم
امید روشنائی گر چه در این تیرهگیها نیست
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه میرانم
من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی
گل بر می افشانم
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید
سرود فتح میخوانم
و میدانم
تو روزی باز خواهی گشت
فریدون مشیری
ته گنی یلــــدا شــو ، مـن گمبه چلـــه
ته مطلب کنـدی رو ، من گمبه چلـــه
ته فــالــه حـافظـــه وا کنــدی امشـــو
من هـم طـالب امیری ره کمبــــه رو
ته گنی سفره سر شیرنی جورواجور
مه سفره پشته زیک رجـه دورتادور
ته گنـی اینتا آهنـگ خلــــــه خــاره
من هــم خـــونـدمه طـــالب طالباره
درازه چلــه شــو ، لا کمبه سفــــره
شب چـره خردنی ، وا کمبه سفــره
الامتــه شــــو چشـــه خـــــو دنیهه
تینـاری امشـــو ســـره ســـو دنیهه
بی حـواسی صداره ره سـر هدامه
کتـاب و قصـه ره شـــه ور هدامه
گت چلـه ی شوهه ، خش بمـوهی
سفره سر مشته سوهه ، خش بموهه
دوره ور شب چــره مشته میــونه
انــار و پشتـه زیک و بهــــودونه
سمشکه دست دلـه تیم تیم غــذاهه
تک و دس مشغوله تخ تخ صداهه
ولیک و خرمانی ، کنس و حـلوا
کمـــــاجـی نون میــونه هسه پیدا
همه جا جشنه چلـــه شو به راهه
دوره هـم دیِن امشــو باصفـــاهه
الهــــی هیچ دلـــی ناخش نــواشه
خشـی امشـــو همــــه وسه دواشه
ته گنی یلـدا شـو ، مـن گمبه چلــه
ته مطلب کنـدی رو ، من گمبه چلـه
***
میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا