از دریچه صبح
باریکه ای نور
سر می کشد
به دشت آفتابگردان ها
وکمی آن طرف تر
دست های تابستان
قرمز شده است
با چیدن توت ها
و گیلاس ها
سرخ اند
از شرم بوسه آفتاب
انعکاس می دهند
گل های انار
شعری را
از سبزی خیال
و در رزان می خوش
بزم شعر است و شراب
آن هم شراب شورانگیز شیراز
که تصویر میکند
گیرایی نگاه تو را
و من
با بقچه ای
از غزل های ناتمام
وسپید های سیاه
باز هم سرایی می کنم
و به خیال آمدنت
شعر می بافم
نظر شما