تعداد بازدید: ۱۲۵
کد خبر: ۱۵۲۱۵
تاریخ انتشار: ۰۶ آذر ۱۴۰۱ - ۰۷:۱۹ - 2022 27 November
نویسنده : گلابتون (ماجراهای من و بی‌بی)

بی بی گفت:

_ گلاب، ای خرج گیرون، ای چی گیرون، همش تمرگیدی تو خونه، نه فکر یی کاری، نه فکر یی باری، هیچی...

نگاهش کردم.

_ ای بابا، باز چی شده بی بی؟

_ هیچی، میه حتماً بویه یی طوری بشه که تو 10 تومن پول در بییَری.

چیزی نگفتم که دوباره گفت:

_ هوی، با تو هَسمه!

خیره شدم به او...

_ بله بی‌بی جان، بفرمایید، هرکاری شما می‌فرمایید من انجام بدم.

انگار منتظر همین حرف بود.

گفت:

_ الان فصل چی چی هه؟

پاییز!

- نه! ینی موسم چی چیه؟
- سرما!

بی بی چپ چپ نگاهم کرد...

- نه! میگم ینی تو سرما چکار میکنن؟

- لباس گرم میپوشن!

نفس عمیقی کشید...

_ منظورُم ایه چی چی می‌خورن...

_ شلغم؟

خون بی بی به جوش آمد...

_ شلغم و مرض دختر، شلغم و گوله برنو، اَی کارد بخوره تو کُم تو که همش فکر خوردنی!

_ ای بابا، من چمیدونم بی‌بی خب، شمام بیس سؤالی راه انداختین، درست حرفتونو بزنین دیگه.

_ دختر منظورم ایه تو فصل پوییز موسم اناره، موسم رب انار! میگم چیطوره انار تِرِکُونّه بسونیم رب بپزیم بفورشیم، میگن سود خوبی‌ام دره.

- ول کنین تورو خدا بی بی.

- ول کن و مرض، دیم من یی چی گفتم تو آیه‌ی یأس خُونّی. اصلاً بری که راضی باشی سودُشم نصف نصف...

- راس میگین بی بی؟

- ها!

_ جدی؟

- ها!

- قول دادینا بی بی جون!

- ابوالفضل بزنه تو کمرت اگه دروغ بگم!
*****
بی بی انارها را ریخت جلویم.

- بیا! سر و ته همشه بزن، لِه پِه‌هاشم بیگیر، بوشوروشون تا من بیام.

- خودتون مگه نمیاین بی بی؟

_ تا تو اینا رِ میشوری من برم خونی مش موسی و بیام....

*****
قدی کشیدم و همانطور که انارها را دانه می‌کردم بی‌بی را صدا زدم...

_ بی‌بی ی ی ی ی ی... چرا نمیاین پس؟ هنوز یه عالمه انار مونده.

بی بی جلویم ایستاد.

- واویلا، انگار حالا دره کوه می‌کَنه، نی‌بینی میه فوتبال جامِ جانی دره، دونه کن میام حالا...
*****
دانه کردن انارها که تمام شد نفس عمیقی کشیدم.

- بفرما بی بی، همه رو دون کردم، فقط میمونه آبگیری که باید آبشون رو بدین بگیرن.

- اووشون بیگیرن؟ کی بیگیره؟

- مغازه دیگه، مغازه دار.‌‌

- مغازه؟ دختر میفمی کیلو چن میسونن اوو میگیرن؟ نیخوا، ای خو کاری ندره، نپه تو چه کاره هسی؟

- وااااای بی‌بی، نه توروخدا آخه من با چی آب این همه انارو بگیرم؟

- با جوغن، نپه تو خیال می‌کنی ما قبلاً با چی‌چی می‌گرفتیم؟ با جوغن!
*****
سه روز کامل طول کشید تا انارها دانه شده و رب بگیریم.

بطری‌های رب را گذاشتم جلوی بی بی. 

- بفرما بی‌بی اینم از ربای انار...

مِن و مِنی کردم...

- فقط...

- فقط چی چی؟

- فقط...

- فقط چی چی؟ خو بنال.

- ببخشیدا! فقط من الان نصف ربا رو وردارم یا وختی ربا رو فروختین سهم منو میدین؟

_ رب؟ من گفتم رب؟

_ ای بابا، قرار شد نزنین زیرش دیگه بی بی، قول دادین.

_ ها! قول دادم، گفتم شریک ولی نه تو ربا!

_ ینی چی بی‌بی؟ پس چی؟

_ پول رُبِی که درس کردیم مال من، پول پوس انارام مال تو!  نوش جونُت!!
گلابتون

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها