بی بی گفت:
_ گلاب، ای خرج گیرون، ای چی گیرون، همش تمرگیدی تو خونه، نه فکر یی کاری، نه فکر یی باری، هیچی...
نگاهش کردم.
_ ای بابا، باز چی شده بی بی؟
_ هیچی، میه حتماً بویه یی طوری بشه که تو 10 تومن پول در بییَری.
چیزی نگفتم که دوباره گفت:
_ هوی، با تو هَسمه!
خیره شدم به او...
_ بله بیبی جان، بفرمایید، هرکاری شما میفرمایید من انجام بدم.
انگار منتظر همین حرف بود.
گفت:
_ الان فصل چی چی هه؟
پاییز!
- نه! ینی موسم چی چیه؟
- سرما!
بی بی چپ چپ نگاهم کرد...
- نه! میگم ینی تو سرما چکار میکنن؟
- لباس گرم میپوشن!
نفس عمیقی کشید...
_ منظورُم ایه چی چی میخورن...
_ شلغم؟
خون بی بی به جوش آمد...
_ شلغم و مرض دختر، شلغم و گوله برنو، اَی کارد بخوره تو کُم تو که همش فکر خوردنی!
_ ای بابا، من چمیدونم بیبی خب، شمام بیس سؤالی راه انداختین، درست حرفتونو بزنین دیگه.
_ دختر منظورم ایه تو فصل پوییز موسم اناره، موسم رب انار! میگم چیطوره انار تِرِکُونّه بسونیم رب بپزیم بفورشیم، میگن سود خوبیام دره.
- ول کنین تورو خدا بی بی.
- ول کن و مرض، دیم من یی چی گفتم تو آیهی یأس خُونّی. اصلاً بری که راضی باشی سودُشم نصف نصف...
- راس میگین بی بی؟
- ها!
_ جدی؟
- ها!
- قول دادینا بی بی جون!
- ابوالفضل بزنه تو کمرت اگه دروغ بگم!
*****
بی بی انارها را ریخت جلویم.
- بیا! سر و ته همشه بزن، لِه پِههاشم بیگیر، بوشوروشون تا من بیام.
- خودتون مگه نمیاین بی بی؟
_ تا تو اینا رِ میشوری من برم خونی مش موسی و بیام....
*****
قدی کشیدم و همانطور که انارها را دانه میکردم بیبی را صدا زدم...
_ بیبی ی ی ی ی ی... چرا نمیاین پس؟ هنوز یه عالمه انار مونده.
بی بی جلویم ایستاد.
- واویلا، انگار حالا دره کوه میکَنه، نیبینی میه فوتبال جامِ جانی دره، دونه کن میام حالا...
*****
دانه کردن انارها که تمام شد نفس عمیقی کشیدم.
- بفرما بی بی، همه رو دون کردم، فقط میمونه آبگیری که باید آبشون رو بدین بگیرن.
- اووشون بیگیرن؟ کی بیگیره؟
- مغازه دیگه، مغازه دار.
- مغازه؟ دختر میفمی کیلو چن میسونن اوو میگیرن؟ نیخوا، ای خو کاری ندره، نپه تو چه کاره هسی؟
- وااااای بیبی، نه توروخدا آخه من با چی آب این همه انارو بگیرم؟
- با جوغن، نپه تو خیال میکنی ما قبلاً با چیچی میگرفتیم؟ با جوغن!
*****
سه روز کامل طول کشید تا انارها دانه شده و رب بگیریم.
بطریهای رب را گذاشتم جلوی بی بی.
- بفرما بیبی اینم از ربای انار...
مِن و مِنی کردم...
- فقط...
- فقط چی چی؟
- فقط...
- فقط چی چی؟ خو بنال.
- ببخشیدا! فقط من الان نصف ربا رو وردارم یا وختی ربا رو فروختین سهم منو میدین؟
_ رب؟ من گفتم رب؟
_ ای بابا، قرار شد نزنین زیرش دیگه بی بی، قول دادین.
_ ها! قول دادم، گفتم شریک ولی نه تو ربا!
_ ینی چی بیبی؟ پس چی؟
_ پول رُبِی که درس کردیم مال من، پول پوس انارام مال تو! نوش جونُت!!
گلابتون