یک فنجان شعر
بر شاخسارِ خشکِ درختِ خیابان
پرندهای
مغموم
نشسته است
آنسوتَرَک
قناریای
در پرندهفروشی شهر
کنارِ ظرفِ آب و
کاسهی پر از تخم کتان
خاموشوار
در قفس
ایستاده است
هر دو به هم نظرکنان
آن در حسرتِ
آبی
دانهای -
زادی
این،
در آرزوی آزادی.
نظر شما