تعداد بازدید: ۱۵۹
کد خبر: ۱۴۴۳۰
تاریخ انتشار: ۳۰ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۸:۱۹ - 2022 21 August
نویسنده : فریاد محمودی

عشق من راه نرو راه به هم می‌ریزد
شهری از دیدن تو، آه به هم می‌ریزد

گرچه سرشار سکوت است ولیکن برکه
شب کامل شدن ماه به هم می‌ریزد

تو غزل هستی و من شاعر  و دنیایم را
بغض یک مصرع کوتاه به هم می‌ریزد

شیر وقتی که رقیبان حقیرش بشوند
عده‌ای کرکس و روباه به هم می‌ریزد

اسب با آن همه سرزندگی اعصابش را
وزوز خرمگسی گاه به هم می‌ریزد

سنگ هم از غم این عشق اگر یک لحظه
بشود ذره‌ای آگاه به هم می‌ریزد

تا تو حوایی و من آدم عاشق بی‌شک
دلم از این غم جانکاه به هم نمی‌ریزد

تو غزلهستی ومن شاعر...

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها