۱- زندگی
امیر هوشنگ ابتهاج: زاده ۶ اسفند ۱۳۰۶ خورشیدی در رشت و درگذشته ١٩ اَمرداد ۱۴۰۱ در کلن. متخلص به سایه، شاعر و پژوهشگر ایرانی. پدرش «آقاخان ابتهاج» از پزشکان رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود. پدربزرگ او «ابراهیم ابتهاجالملک» گرگانی بود که در زمان تسلط جنگلیها به تحریک برخی افراد حامی روس، به دست یکی از تندروهای مذهبی با داس کشته شد. نخستین اثرش به نام «نخستین نغمهها» را در سال ۱۳۲۵ منتشر کرد. او همچنین در رادیو در برنامه گلها کار میکرد و پایهگذار برنامهٔ موسیقایی گلچین هفته بود.
ابتهاج در جوانی دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا شد که در رشت ساکن بود و این عشق دوران جوانی دستمایه اشعار عاشقانهای شد که در آن ایام سرود. بعدها که ایران غرق خونریزی و جنگ و بحران شد، ابتهاج شعری به نام «دیرست گالیا…» با اشاره بههمان روابط عاشقانهاش در گیر و دار مسائل سیاسی سرود.
سایه در سال ۱۳۴۶ خورشیدی بر آرامگاه حافظ در جشن هنر شیراز شعرخوانی کرد که باستانی پاریزی در سفرنامه معروف خود (از پاریز تا پاریس) استقبال شرکتکنندگان و هیجان آنها پس از شنیدن اشعار سایه را شرح میدهد و مینویسد که تا قبل از آن هرگز باور نمیکردهاست که مردم از شنیدن یک شعر نو تا این حد هیجانزده شوند.
تعدادی از غزلها، تصنیفها و اشعار نیمایی او را موسیقیدانان ایرانی نظیر محمدرضا شجریان، علیرضا افتخاری، شهرام ناظری، حسین قوامی و محمد اصفهانی اجرا کردهاند. تصنیف خاطرهانگیز توای پری کجایی و تصنیف سپیده «ایرانای سرای امید» از اشعار سایه است.
از مهمترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح او از غزلهای حافظ است که با عنوان «حافظ به سعی سایه» نخستین بار در ۱۳۷۲ خورشیدی نشر کارنامه بهچاپ رساند و بار دیگر با تجدیدنظر و تصحیحات تازه منتشر شد. سایه سالهای زیادی را صرف پژوهش و حافظشناسی کرده که این کتاب حاصل تمام آن زحمتهاست که سایه در مقدمه آن را به همسرش پیشکش کردهاست.
در تاریخ ۱۰ مهر ۱۳۹۵ بیست و سومین جایزهٔ ادبی و تاریخی محمود افشار یزدی در باغ موقوفات افشار به انتخاب اعضای هیئت گزینش جایزهٔ این بنیاد به هوشنگ ابتهاج اهداشد.
در تاریخ پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۷ در مراسم پایانی ششمین «جشنواره بینالمللی هنر برای صلح»، نشان عالی «هنر برای صلح» به هوشنگ ابتهاج و ۳ هنرمند دیگر اهداءشد.
هوشنگ ابتهاج ۱۹ اَمرداد ۱۴۰۱ در سن ۹۴ سالگی در شهر کلن آلمان به علت نارسایی کلیه درگذشت.
۲- پیشبینی عجیب
هوشنگ ابتهاج سالها پیش در بیان خاطرهای گفته بود هشت نُه ساله بوده که یکی از هم کلاسیهای او از هوشنگ ابتهاج و دو نفر دیگر میخواهد نام خودشان و نام مادر و نه پدرشان را روی یک برگ کاغذ بنویسند تا شباهنگام نزد پدر برد و آیندۀ آنان را پیشگویی کند.
آن مرد گویا روحانی و اهلدل بوده و چند مورد را برای هر یک مینویسد. سایه میگوید، چون از آن دو نفر بعدها جدا شدم نمیدانم آنچه دربارۀ آنان گفته بود تحقق یافت یا نه. اما دربارۀ من گفته یا نوشته بود که آیندۀ تو با «سخن» گره میخورد و «خانوادۀ پرجمعیت»ی تشکیل میدهی و «۹۴ سال» زندگی میکنی!
سایه میگوید: وقتی دو مورد اول محقق شد و دیدم مرا با شعر و موسیقی میشناسند و دور وبرم هم شلوغ است وقتی ۴۹ ساله شدم به یاد سومی افتادم و ترسیدم! چون خیال میکردم ۹۴ که خیلی دور از دسترس است، چون زمان ما ۷۰ سال هم زیاد بود و احتمالا نوشته یا گفته بوده ۴۹، ولی همکلاسی ما به اشتباه به عکس نوشته ۹۴ و خیلی مراقب بودم اتفاقی برای من نیفتد که یک وقت در ۴۹ سالگی از دست بروم!
این خاطره را روزی در اتومبیل و در بازگشت از مطب پزشکی در میدان آرژانتین تهران برای دکتر شفیعی کدکنی نقل میکند و استاد میگوید: آن دو مورد که محقق شد (هم سخن، هم فرزند و خانواده) پس این سومی هم میشود و همان ۹۴ سال درست است. سایه هم در پاسخ میگوید: البته اگر نوع رانندگی شما پیشگویی را باطل نکند!»
۳- از حافظ تا سایه
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی درباره شعر سایه میگوید:
شعر سایه استمرار بخشی از جمالشناسی شعر حافظ است.
آنهایی که بوطیقایِ حافظ را به نیکی میشناسند، از شعر سایه سرمست میشوند. از لحظهای که خواجهٔ شیراز دست به آفرینش چنین اسلوبی زده است و مایهٔ حیرت جهانیان شده است تا به امروز، شاعران بزرگی کوشیدهاند در فضای هنر او پرواز کنند و گاه در این راه دستاوردهای دلپذیری هم داشتهاند. اما با اطمینان میتوانم بگویم که از روزگار خواجه تا به امروز، هیچ شاعری نتوانسته است به اندازهٔ سایه در این راه موفق باشد. این سخن را از سر کمال اطلاع و جستجو در تاریخ ادبیات فارسی مینویسم و به قول قائلش: میگویم و میآیمش از عهده برون.
۴- آخرین مانده از آن جمع پراکنده
هرگز از مرگ نترسیدم من
مگر امروز که لرزید دلم
داشتم با کیوان
درد دل میکردم
یادم آمد ناگاه
آخرین مانده از آن جمع پراکنده منم
چه کسی خواب تو را خواهد دید
چه کسی از تو سخن خواهد گفت
آه، پوری هم رفت
گفت پوری با ماست
سایه جان ما هستیم
ما صدای سخن عشقیم
یادگار دل ما مژده آزادی انسان است.
سایه / کلن / خرداد ۱۴۰۰