یک فنجان شعر
ای پر از احساس ای گیسوکمند!
در شب چشمان من لختی بخند
در هجوم بادها ی هرزهگرد
کوچهها را کردهای، آیینهبند
با دو دست مهربانت، خوبِ من!
زخمهای بیکسیها را ببند
قاصدکها در هوایت بیقرار
شاپرکها در نگاهت میپرند
چشمهای منتظر از چشم تو
یک سبد یاس و غزل میآورند
از نگاهت اطلسی گل میدهد
بیحضورت لحظهها جان میکَنند
میرسی مثل بهاری دوردست
میرسی ای عشق! ای بالابلند
نظر شما