داستان «کتاب دموکراسی یا دموقراضه» درباره ایران نیست. نه تنها ایران، بلکه درباره هیچ کشور دیگری نیست. داستان در سرزمینی خیالی به نام غربستان میگذرد! راوی داستان، ظاهراً پژوهشگری تاریخی است که با کشف و سندخوانی خود، ماجرا را برای خواننده روایت می کند.
مطابق این تحقیق، در سالیانی دور، پادشاهی که در آستانه مرگ قرار دارد وصیت میکند هر 25 فرزند او در مقاطع دو ساله به ترتیب پس از مرگ او بر تخت شاهی بنشینند، اما نه به ترتیب سن، بلکه به رأی مردم.
هر یک از فرزندان در دوره سلطنت خود ظلمهای فراوانی به مردم میکنند و مردم هر بار، رنجیده از یکی، به دیگری پناه میبرند اما صورت مسئله تغییر نمیکند. سرانجام تصمیم میگیرند بیمارترین، زشتترین و نادانترین آنان را انتخاب کنند تا دمی بیاسایند.
نام فرزندان شاه همگی پیشوند «دمو» دارد و این آخری «دمو کافیه» نام دارد که در زبان مردم شهر به «دموقراضه» شهرت یافته است.
او پس از استقرار، با اتکا به هوش شیطانی و روان پرعقده خود، تیم و حلقه خاصی را سامان میدهد و قوانین طلایی خود را به کار میبندد و ترکیبی از ظلم و عوامفریبی را میسازد. شتاب او در تخریب مملکت که با ادعای خدمت صورت میگیرد عملاً بیشترین کمک را به دشمن میکند، هرچند در آخر داستان معلوم میشود او واقعاً عامل بیگانه بوده و سرانجام نیز به آنان پناه میبرد و کشور را تسلیم دشمن می کند.
متن زیر برگرفته از این کتاب و سخنرانی دموقُراضه خطاب به مدیران حکومتی است که در آن میکوشد اصول حکومتداری را به آنان بیاموزد:
مردم همه گوسفندند و ما چوپان: حواستان باشد! بزرگترین اشتباه در حکومت، بهادادن به مردم، یا ارزش قائلشدن برای مردم است. شما مطمئن باشید که اگر برای مردم، ارزشی بیش از گوسفند قائل شوید، نمیتوانید بر آنها حکومت کنید. بهای مردم را شما معین میکنید، نه خودشان. اگر شما بر مردم قیمت نگذارید، آنها قیمتی بر خودشان میگذارند که هیچ جور نمیتوانید بخرید. و تازه این گوسفند که من گفتم بالاترین قیمت است؛ قیمت آدمهای اندیشمند چاق و چله. و الّا قیمت بقیه مردم، حداکثر در حد پشگل گوسفند است و نه بیشتر. نتیجه اینکه مردم را هر جور بار بیاورید، بار میآیند. اگر به آنها احترام بگذارید، فکر میکنند که شما موظفید به آنها احترام بگذارید. اگر به آنها توضیح دهید، گمان میکنند که شما موظف به توضیح دادنید...