چندی پیش مصاحبهای از ایلان ماسک صاحب تسلا پخش شد که بسیار جالب توجه بود. او میگفت: ما قانونی در تسلا داریم که اگر کسی در جلسه باشد و احساس کند که این جلسه نمیتواند کمکی در کارش کند و خودش هم کمکی از دستش بر نمیآید بهتر است جلسه را ترک کند!
مجری با تعجب از او پرسید: یعنی همینطور بلند شود، جمع کند و برود؟!
ایلانماسک در پاسخ گفت: بله همینطوره، بلند شود و برود!
مجری که از این مسئله متعجب شده بود بار دیگر پرسید: آن وقت این کار در فرهنگ سازمانی شما بیادبی تلقی نمیشود؟
و باز صاحب تسلا گفت: نه قانون همینه اگر بماند بیادبی است!
بنده به عنوان خبرنگار بارها به جلساتی رفتهام که مدیران بسیاری در آن جمع شدهاند و موضوع جلسه ربطی به بسیاری از آنها نداشت...
برای خبری به یکی از آن جلسات رفتم...
مسئولان ادارات بسیاری را میشد دید که نیازی به حضور آنها نبود البته برخیها مرتبط، برخیها نامرتبط و اگر بخواهیم جانب انصاف را بگیریم کم مرتبط...
وقتی هم پرسیدم که چرا همهی مسئولان را به جلسه دعوت کردهاید؟ پاسخ دادند که حضور مسئولان در جلسه الزامی و عدم حضور «تخلف اداری»است.
در حالی که نقش برخیها کمتر از ۵ درصد بود و میشد در انتها مصوبه آن جلسه را ارسال کرد تا پیگیری شود.
همان جا به یاد سریال «جناب عالی» افتادم... سریالی که این روزها از طریق «تلوبیون پلاس» به صورت رایگان درحال پخش است.
در بخشی از آن فردی که به مقام وزارت رسیده وقتی وارد وزارتخانه میشود مشاور ارشد آن وزارتخانه در همان گام نخست میگوید از ساعت ۹ تا ۱۰ صبح به صرف صبحانه دعوتید و سرپیچی از آن جایز نیست و جزو «تخلفات اداری» ثبت میشود!
در جلسهای که بنده برای پوشش خبری آن رفته بودم یکی از مسئولان ادارات از دیگری دعوت کرد تا کنار او بنشیند و او گفت: کلی مسائل کاری روی سرم ریخته؛ میخواهم جایی بنشینم تا زیاد برابر نباشم و بتوانم از طریق گوشی برخیها را انجام دهم.
در ادامه کنار من نشست... کارهای او توجه مرا جلب کرد؛ او از واتساپ به پیامک از پیامک به دیگر شبکههای اجتماعی و پاسخ دادن به گوشی آن هم به صورت آرام و مخفیانه مشغول بود!
به یکی میگفت بررسی میکند؛ دیگری زنگ زد و گفت: آنجا که قرار بود فلان طرح را اجرا کنیم با مانع روبرو شده و دهها سؤال اداری و شخصی دیگر که او جواب داد و در جلسه ۲ ساعته جسمش بود اما روحش نه!
جالبتر آنکه در طور جلسه مسئولان مرتبط یک به یک مسائل خود را مطرح کردند اما رئیس آن جلسه وقتی نوبت به این فرد رسید از او گذشت و نفر بعدی را مورد خطاب قرار داد! شاید او هم میدانست که حضور او چندان الزامی نبوده و نیست...
جلسه تمام شد و با سرعت آنجا را ترک کرد. شاید اگر از او می پرسیدند که نقشتان در آن جلسه چیست؟ خودش هم نمیدانست.
در نظام اداری ما تا جلسات کم اثر و بدون خروجی مثبت زیادی دیده میشود اما اینکه بخواهیم خودمان را با جایی که روز بهروز در حال پیشرفت است و کسی که حالا یکی از ثروتمندترین مردان دنیاست مقایسه کنیم کمی مضحک به نظر برسد و شاید تا رسیدن به آنجا حالا حالاها فاصله داشته باشیم اما ماهی را هر زمان از آب بگیریم تازه است به شرطی که به دنبال تغییر باشیم و خود را از کارهای موازی و غیر ضروری رها کنیم.
و در پایان بد نیست این خاطره از شاه قاجار را یک بار دیگر بخوانیم:
برای ناصرالدین شاه، آرایشگری از فرنگ آوردند که سر و سبیل و چهرهاش را پیراست و آراست و شاه قاجار از تردستی او جمالی متفاوت از گذشته یافت. پس در برابر آینه ایستاد و چون خود را دیگرگونه دید، جملهای گفت که برای همیشه در تاریخ ایران ماند و به ضربالمثل تبدیل شد:
«به راستی که همه چیزمان به همه چیزمان میآید.»
نویسنده:محمد جلالی/ دبیر خبر