هیچ کوجا وَلایت ایران نَمیشود. اصلاً من غلط بَکردم بَگفتم اینجا بَ درد نَمیخورد و مَیخواهم بی وَلایت خودم روان شوم.
اینجا لااقل یَک قورص سوخته و خمیر نان پَیدا مَیشود. اما افغانیستان بی جایَ پیسَه (پول) یَک کیسَه گندم مَیدهند و خودت باید آسیاب کونی و نان بَپزی.
انگار زمان حضرت یوسف است که بَ جای پیسَه، کیسَه کیسَه گندم تحویل رعیت جماعت مَیدادند تا از قحطی خلاص شوند.
این جماعت طالیبان دیگر شورش را در آوردهاند.
یعنی باور کونید از روزی که شَنیده کردم طالیبان یَک چنین ابتکاری برای پرداخت حقوق کارمندان و کارگرانش بَ خرج داده و برای هر 5 ساعت کار، 10 کیلو گندم بَ آنها پرداخت مَیکوند، با دل و جان بیشتری کندَهکاری چاه مَیکونم.
آن قدر که اربابم که عمدَهفروشی مواد غذایی دارد، تعجب بَکرد و علت را جویا بَشد. من هم با آب و تاب برایش تعریف بَکردم.
غروب که بَشد، نَظاره کردم با یَک کیسَه سراغم آمد...
نجیب
نظر شما