یک فنجان شعر
فریاد محمودی
ای دختر زاییده از شوق بهاران
پیچیده عطرت در فضای شهر تهران
چشمان شهلای تو برده چند وقتیست
هوش از سر ما رهگذرهای خیابان
چشمان تو گیراتر از سوغات شیراز
لبهای تو خوشمزهتر از سیب لبنان
چون قالی کاشان تن تو شاهکار و
زیبایی تو سوژهی صد شعر و رمان
ای پایتخت عشوه و زیبایی و ناز
رحمی بکن بر پایتخت خاک ایران
کمتر بلرزان گیسوان خشگلت را
کمتر بلرزد شاید این شهر پریشان
تهران گسل دارد خودش در حد کافی
لطفاً تو دیگر قلب تهران را نلرزان
نظر شما