کافه کتاب
نویسنده: صادق چوبک
انتشارات: نگاه
تعداد صفحات: 230
کتاب تنگسیر، اولین رمان صادق چوبک است. او در کتاب تنگسیر، به دلاوریهای مبارزان تنگستان (منطقهای نزدیک استان بوشهر) میپردازد.
داستان دربارهی زندگی مردی به نام زارمحمد است. مردی قوی هیکل، درستکار و مردمدوست. زارمحمد در جنگهای تنگسیر با انگلیسیها در کنار علی دلواری جنگیده و مدتی را هم برای انگلیسیها کارگری و آهنگری کرده است.
زارمحمد پول زیادی جمع کرده و به تجارت مشغول شده اما فرماندار، پولهایش را از او میگیرد.
مرد دلیر تنگستانی زمانی که میبیند از راه قانون و صحبت و خواهش پولش برنمیگردد، خونش به جوش آمده، تفنگ به دست میگیرد و به جنگ تک تک دشمنانش میرود.
داستان تنگسیر، قصهای گرم و دلنشین از دل جنوب ایران است. از شروع کتاب به بوشهر سفر میکنید. گرمای نخلها، لباسها، گویشها، هوای آفتابی، لنجها، و هر خط و کلام با مهارتی نوشته شده که شما را درگیر خطهای داستان میکند. توصیفات دقیق و قوی و گاهاً بریده بریده از محلههای بوشهر، فضاها، گویش زیبای جنوبی و گفتگوهای تأثیرگذار داستان از نکات برجسته و منحصر به فرد آن محسوب میشود. به طوری که حس میکنید یک نفر قصه قهرمانی جنوبی را برایتان تعریف میکند که البته شیوه داستانگویی آن به هیچوجه به قول کتابخوانها آبگوشتی و هندی نیست!
بیتردید تنگسیر واقعگرایانهترین داستان این نویسنده جنوبی است. رمان تنگسیر، شاهکار صادق چوبک به حساب می آید و داستانی است که تا مدتها در ذهن مخاطبین باقی خواهد ماند.
متن زیر برگرفته از این کتاب است:
سایه پهن تبدار «کُنار» محمد را به سوی خود کشید و نیزههای سوزنده خورشید را از فرق سر او دور کرد. پیراهنش به تنش چسبیده بود و از زیر ململ نازکی که به تن داشت، موهای زبر پرپشت سیاهش تو عرق تنش شناور بود. تو سایه «کُنار» که رسید ایستاد و به نیزههای مویین خورشید که از خلال شاخ و برگها تو چشمش فرو میرفت نگاهی کرد و بعد کنده کلفت پرگره آن را ورانداز کرد و گرفت نشست بیخ کندهاش و به آن تکیه زد. یک برگ تکان نمیخورد. سایه خفه سنگین «کُنار» رو دلش فشار میآورد.
نظر شما