تعداد بازدید: ۳۶۸
کد خبر: ۱۰۹۷۳
تاریخ انتشار: ۰۲ آبان ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۲ - 2021 24 October
بی‌بی دستش را از زیر چانه‌اش برداشت و گفت:
- ینی اقد حوصَلم سر رفته که نگو گلاب...
-  هووووم...
- هوم و مرض... ای چه وضعِ جواب‌دادنه؟
- بله بی‌بی، ببخشید... حالا کاری از دست من برمیاد؟
- تو؟ نع، تو چه کاری اَ دسُت برمیا؟ کچل اگه دَووی داشت می‌زد سر خودُش، تو اگه کاری اَ دسُت مییَد بری خودُت می‌کردی.
دوباره ساکت شدم که گفت:
- میگم گلاب...
- بله بی‌بی؟
- چطوره اَ هُنرام استفاده کنم، یَی کاری شغلی بری خودُم دس و پا کنم...
- نگاهش کردم.
- شغل؟ آخه شما چه هنری داری بی‌بی؟
بی‌بی لگدی به پهلویم زد...
- اَی خدا ورُت دره به حق علی... چه هنری دری و مرضضضض... ینی چی‌چی چه هنری دری؟ مِخی بیگی من هیچ هنری ندرم؟ اگه من هنر ندرم حتماً ننت دره... او موقِی که من قالی می‌بافتم اَ اینجا تا اونجا، تو کجا بودی؟ ها؟
- بی‌بی ببخشید غلط کردم والا منظورم این نبود...
- تو اصن بیخود می‌کنی که حرف می‌زنی.
- الان بی‌بی میخواین چکار کنین؟ منظورتون اینه که فرش‌بافی یاد بدین؟
بی‌بی مِنّ و منی کرد...
فرش‌بافی خُو نَه، ولی شاید بتونم تاتو کار کنم!
- تاتو؟ تاتو بی‌بی؟ مگه شما تاتو بلدی بی‌بی؟ بعدشم من نمی‌دونم این شغل قانونی هس یا نه.
- کی ماخا بفمه دختر؟ الان عین شَر شده تاتو کار! چه پولی‌ام توشه!
- بی‌بی آخه مگه شما بلدی؟
- ها نپه بلد نیستم؟ دختر او ضربدری که رو چونه‌ی ننه‌ی عباس دخترخالمه خیال کردی کار کیه؟ پنجاه سال پیش من برش زدم...
- ولی بی‌بی تاتوهای امروز با خالکوبیای دیروز فرق داره‌ها...
- دیَم ای دخترو آیِی یأس خون، دختر چه فرقی دره؟ تو فقط یَی مشتری بری من پیدا کن تا دس‌کارِ منه  بینی...
*****
بهنوش طرح را گذاشت جلوی بی‌بی و گفت:
- ایناها بی‌بی، میخوام این پروانه رو کار کنم، رو مچ پام...
بی‌بی چپ‌چپ نگاهش کرد...
- جا قطیه حالا؟ بعدُشم ای چی‌چیه؟ یَی قلب تیرخوردِی، یَی سلطان غم مادری، یَی چی... ای پَرپَرو  چی‌چیه؟
- نه بی‌بی جون. من همینو دوس دارم...
بی‌بی بادی توی خودش انداخت و نگاهی به من کرد...
- گلاب تو اَ اتاق برو در...
- وا چرا بی‌بی؟ مگه من چکارتون دارم؟
- هی که کاری ندری میگم اَ اتاق برو نِه اصن من قیافِی تو رِ مینم دل‌آشوبه می‌گیرم، تمرکُزُم می‌ریزه هم! 
چیزی نگفتم و از اتاق رفتم بیرون...
یک ساعتی طول کشید و بی‌تابانه منتظر بودم هنر دست بی‌بی را ببینم که ناگهان با فریاد بهنوش از جا پریدم...
بهنوش گریه می‌کرد و داد می‌زد... 
رفتم توی اتاق...
- چی شده بهنوش؟ چیه؟ چرا داد می‌زنی؟
اشاره کرد به مچ پایش...
- بیا  گلاب، بیا خودت ببین بی‌بی چی تاتو کرده رو پام؟ آخه خدایی این پروانه‌اس یا وزغ؟ 
نگاهی به مچ پای بهنوش انداختم، راست می‌گفت، اصلاً شبیه طرحش نبود...
نگاهی به بی‌‌بی کردم...
- بی‌بی؟ این چیه آخه؟ مگه شما نگفتی بلدی؟
بهنوش با عصبانیت کیفش را برداشت و به سمت در روانه شد که بی‌بی صدایش زد....
- اووووی کجا خانم خانما؟ میشه 350 تومن!

گلابتون
نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها