من آدمیهستم که دلم نمیخواهد هیچ شخصی با هر تفکر و عقیدهای از من دلخور بشود و همین باعث شده که رفتار و گفتارم را به گونهای تنظیم کنم تا دیگران از روبرو شدن با من لذت ببرند و خوشحال باشند!
خدا را شکر تا الان در اجتماع و مخصوصاً محیط کارم همه از رفتار من تعریف و تمجید میکنند و راضی هستند!
اما بعد از آمدن ویروس کرونا اتفاق عجیبی برای من افتاده و آن این است که آمار دلخوریهای اطرافیان و دوستان و اربابرجوع از من بالا رفته. حتی گزارشهای نارضایتی از من در محیط کارم، رئیس اداره را وادار کرد تا بعد از ٢٥ سال سابقه کار مفید، به من تذکر آییننامهای بدهد!
زن مشحبیب همسایه وقتی از مشکل من با خبردار شده بود سراغ رمال رفته و برایم سر کتاب برداشته بود و دعانویس گفته بود چشم خورده و عدهای آدم حسود هم برایش زبان آوردهاند و خلاصه نسخه نوشته بود که مقداری پشم گربه و پوست سیر و سوزن کار نزده و دست اول و چند تخم کتان را با یک دعایی که با آب زعفران نوشته شده بود در بالشی که شبها زیر سرم میگذارم جا سازی کنم تا نحسی حرف مردم از من دور شود!
خاله نسرین که اولاد آخری خانواده است و روانشناسی خوانده، علت تغییر رفتار من و دلخوری مردم از بنده را در بار روانی که این ویروس منحوس بر مردم و من گذاشته دانست و به همین دلیل من را تشویق به مشاوره درمانی کرد!
من قبل از کرونا با هر کسی شوخی میکردم خوشحال میشد و از نکتهسنجیهایم لذت میبرد! حتی وقتی از دست کسی عصبانی میشدم آنها رفتار من را منطقی میدانستند و نه تنها ناراحت نمیشدند بلکه حق را به من میدادند و عذرخواهی میکردند! اما بعد از یورش ناجوانمردانه کرونا، من هر رفتاری میکنم مردم و اطرافیانم دلخور میشوند!
آنقدر قضیه جدی شد که نزدیک بود برای یک مدت طولانی خودم را در یکی از اتاقهای خانه حبس کنم و به تجزیه و تحلیل رفتارهایم در گذشته و حال بپردازم و اگر شد به کارشناسان و متخصصان گرانقیمت علم رفتار مراجعه کنم.
اما یک روز عصر مادربزرگ همسرم که به او بیبی نسترن میگوییم به خانهامان آمد!
خانم بنده مشکل من را برای بیبی نسترن تعریف کرد. هنوز صحبت همسرم تمام نشده بود که صدای قاه قاه خنده بیبی در خانه و حیاط و حتی کوچه طنینانداز شد!
اولش احساس کردم دستمان انداخته و یک کم دلخور شدم! بیبی نگاهش را از پشت شیشه ذرهبینی عینکش در چشمهای من دوخت و گفت: از وقتی کرونا آمده از ماسک استفاده میکنی؟!
گفتم: بعله... ولی چه ربطی دارد؟!
بیبی خندید و گفت: نمیخواد بری پیش مشاور و متخصص پولهاتو حروم کنی!
بعد با لبخند شیرینی نگاهم کرد و گفت: چشمهای انسان به تنهایی غرور و تکبر و خودخواهی را نشان میدهند و لبها با لبخند خود، افتادگی و تواضع را منعکس میکنند!
ماسک باعث میشود که مفهوم جملات شما، به شنونده و بیننده منتقل نشود و آنها فقط چشمهای مغرور و ثابت شما را میبینند!
هر از گاهی ماسک را بردار ننه و بگذار مردم لبخند تو را ببینند!
شنیدم که فروید روانکاو بزرگ اتریشی از این نکتهسنجی و تحلیل شخصیتی بیبی شبانه از قبر بیرون آمده و در مهد کودک سر کوچهاشان ثبت نام کرده!
قربانتان غریب آشنا