این جهان همچون درخت استای کرام
ما بر او، چون میوههای نیم خام
سخت گیرد میوهها مر شاخ را
زانکه در خامی نشاید کاخ را.
چون رسید و گشت شیرین لب گزان
سست گیرد شاخهها را بعد از آن.
چون از آن اقبالْ شیرین شد دهان
سرد شد بر آدمی مُلک جهان
سختگیریّ و تعصّب خامی است
تا جنینی کارْ خونآشامی است
«مثنوی»
این قطعه یکی از زیباترین تمثیلها در نکوهش تعصب و سختگیری است که نشان خامی و ناپختگی است.
سخن مولانا این است که ما آدمیان بر یکدیگر سخت میگیریم و خاطر یکدیگر را میآزاریم و خُلق یکدیگر را تنگ میکنیم و گاه خون یکدیگر را میآشامیم تنها بدین علت که خام و ناپخته ایم.
با خیالی، تیر خلاص میزنیم و به وهم و گمانی، آب و نانی را میبُریم و تاریخ نشان میدهد که به وسوسه جاه و مقامی، پوست یکدیگر را کنده ایم و به دمدمه حسدی، حرمت دوستی و برادری را شکستهایم ...
و شاهنامه فردوسی به حقیقت سوگنامه این خامیها و ناپختگیهاست؛ و از جمله خامیها یکی این است که:
ما، چون کودکان هنوز از شیر بر نیامدهایم و با مائدههای آسمانی که غذای روح ماست انس نگرفتهایم و طعم بهشتیِ حلوای عشق را نچشیدهایم وگرنه بر سر لذات موهوم و بیقرار خاکی، این همه خاک بر سر یکدیگر نمیریختیم.
آن کس که طعمِ آن طعامهای والا را چشیده باشد پادشاهی است که بر سر هسته خرمایی با بینوایی پیکار نمیکند و اشرف این طعامها یاد خدا و مشاهده اطوار او در آیینه زیباییهاست:
فرشته از چه خورَد، از جمال حضرت حق
غذای ماه و ستاره ز آفتاب جهان
«مولانا»
از کانال تلگرامی t.me/drelahighomshei
به نقل از:
کتاب در صحبت مولانا، به قلم حسین الهی قمشه ای، ناشر: انتشارات سخن نگاره قدیمی