- جمع کون، جمع کون زولَیخا که باید بَ وَلایت خودمان روان شویم.
- باز چَه شده نجیب؟ چَرا دوباره قاطی بَکردی؟
- چَه شده؟ دیگر مَیخواستی چَطور شود؟ مگر نَظاره نَمیکونی دو روز است زهر ماری گیرم نیامده کَشیده کونم؟ دیگر پول و پله کندَهکاری در این وَلایت جیواب نَمیدهد. تَریاک شده کیلویی ۵۰ مَیلیون؛ منِ خاک بر سر چَطور مَیتوانم از پس روزانه ۵۰۰ هَزار تومان چند بس تَریاک بر بَیایم؟
- خب ترک بَکون.
دو دستی بر سرم بَزدم و بَگفتم: ترک کونم؟ بَ همین راحتی. مگر پفک و آبنبات است؟ شما همان گوشت کیلویی ۲۵۰ هَزار تومان را که امروز گفتَه کردی برو خریدَه کون، مَیتوانید دو روز ترک کونید تا ارزان شود؟
این را گفتَه کردم و با عصبیت از خانَه بیرون زدم تا یَک کیلو گوشت خریدَه کونم. اما بَ هر قصابی روان شدم، بستَه بود.
تعجب بَکردم و از مردم که پُرسان شدم؛ بَگفتند: قصابها تعطیل بَکردهاند که گوشت ارزان است و باید بالای ۳۰۰ هَزار تومان شود.
ناامید شدم و در راه خانَه، پول گوشت را بَدادم یَک بس تَریاک خریدَه کردم تا آرام شوم...
نجیب