تعداد بازدید: ۸۵
کد خبر: ۱۵۸۲۱
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۹:۰۶ - 2023 03 February
دنیای شاد

در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.

مادرم مرا بوسید و گفت: نمی‌توانی عزیزم!

گفتم: می‌توانم. من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.

مادر گفت: یکی می‌آید که نمی‌توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.

نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم. ولی خوب که فکر می‌کردم مادرم را دوست داشتم.

معلمی داشتم که شیفته‌اش بودم ولی نه به اندازه مادرم!

بزرگتر که شدم عاشق شدم. خیال کردم نمی‌توانم به قول کودکی‌ام عمل کنم. ولی وقتی پیش خودم گفتم؛ کدامیک را بیشتر دوست داری؟ باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد.

سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود.

همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت: دیدی نتوانستی؟!

من هرچه فکر کردم، او را از مادرم و از تمام دنیا بیشتر می‌خواستم. او با آمدنش سلطان قلب من شده بود.
من نمی‌خواستم و نمی‌توانستم به قول دوران کودکی‌ام عمل کنم.

آخر من خودم مادر شده بودم ...

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها