ادبیات کهن
گویند چون سناتورها، خنجرها به زیر ردا پنهان نمودند و در مجلس سنا به بهانهای گرد سزار حلقه زدند و از هر سو آماج خنجرهایش ساختند، سزار با دست خالی از خود دفاع میکرد، دو خنجر بر تنش مینشست و یکی را از خود دفع میکرد. اما ناگاه در آن میان چشمش به بروتوس افتاد که تا پیش از این نزدیکترین دوست و همدمش بود، و اینک چون دیگر سناتورها خنجرش را به سوی سزار حواله میکرد. گویند این گاه بود که سزار از مقاومت دست برداشت، نومید ردایش را بر چهره کشید و تسلیم خنجرها شد.
حیات مردان نامی / پلوتارک
نظر شما