بیبی گفت:
- وااااااااای، وااااااااااای، وااااااای، کمرُم...
دویدم سمتش.
- چی شد بیبی؟
- کمرُم. کمرُم گرفته، وااااااااااای، وااااای.
دستش را گرفتم و نشاندمش روی زمین.
- چرا آخه؟ چی شد مگه؟ شما که چیزیتون نبود که.
- نبوده، ولی حالا شده، میگی حالا چیکار کنم؟
- هیچی بیبی جون، من که نگفتم کاری انجام بدین که.
بالشی گذاشتم زیر سرش...
- دراز بکشین بیبی. درد دارین هنوز؟
- هااااااااااا... وااااای، وااااااای...
-ای بابا، چکار کنم حالا بیبی؟ یه قرص مُسکن بیارم براتون؟
- نع!ای میه با قرص خوب میشه؟
- میخواین یه کم با پماد براتون چرب کنم بیبی؟
- نه دختر! میگم گرفته! گرفته، پماد ماخا چیکار؟ واااااااای، واااااااای...
- زنگ بزنم آژانس بگیرم بریم پیش دکتر بیبی؟
- نه دختر، حالا دکترم ماخا خداتومن پول ویزیت بُسونه، یَی عالَمِیام دارو بینیوسه، بعدُشم هیچی به هیچی...
- چیکار کنم بیبی پس؟ چای نبات بیارم براتون؟
- چوی نوات بخوره تو او سرُت. میه دلدرد درم که چوی نوات بییَری؟
-ای بابا، چه میدونم بیبی؟ پس چکار کنم من؟
-ای فقط چارَش استراحته، هی، دیه هیچی... بویه چن روز هیجو بخوابم تکونم نخورم سرجام...
- خب باشه بیبی، بخوابین، چه اشکالی داره؟
- بخوابمای کارِی دم عید چیطو میشه؟ ها؟ خونه رِ گند وردُشته. یَی خونه تکونی نیخواای خونو؟ وااااااااای کمرُم. واااااای...
-ای بابا، به اون فک نکنین بیبی، من هستم دیگه... شما فقط استراحت کنین.
****
سرم را چرخاندم و خانه را ورانداز کردم. پنج روز بود داشتم میشستم و میسابیدم و جارو میزدم و گردگیری...
رفتم کنارِ بیبی...
- کمرتون چطوره بیبی؟
- اِی بیگی نگی هنو میگیره ول میکنه، کارِی خونه چیطو شد گلابی؟ تموم نشدن؟
- چرا بیبی.
همون شیشههای اتاق نشیمن مونده بود که اونام تموم شد الان.
شده دسته گل خونه، شما جوش نزنین فقط استراحت کنین.
بیبی بلند شد نشست.
- تموم شد؟
- بله بیبی.
- تمومِ تموم؟
- بله بیبی دیگه.
- وووووی، ووووی الهی توبه، نیفمم بری چه یَی دفه کمر منم خوب شد، تو بیمیری گلاب اصن نه انگار نه دردی اُمده نه دردی رفته!