این قلم دوباره میخواهد درباره قطعیهای برق بنویسد. اما این بار متفاوت از گذشته. از زبان مادری دلسوز و دختری نگران.
بعدازظهری گرم در میانه هفته پیش، یکی از بانوان همشهری با شماره همراه نشریه تماس گرفت و در ابتدا آرام و متین از قطعیهای برق گلایه کرد و گفت:
«صدای ما به جایی نمیرسد. حداقل شما گلایه ما را بنویسید. نه اداره برق پاسخگوست و نه هیچ کس دیگری. نه میگویند کی برق میرود و نه میگویند کی وصل میشود. همین امروز ۳ بار برق ما قطع شده. ما دیگر کم آوردهایم. آیا برق منزل فرماندار و امام جمعه و رئیس اداره برق هم میرود؟
آیا برق خانه نمایندههای مجلس هم میرود که بدانند یعنی چه؟»
پاسخ دادم:
«ما بارها نوشتهایم. همین دو شماره پیش تیتر اول را به قطعی برق اختصاص دادیم و نوشتیم: قطعی آب و برق روی اعصاب مردم. ولی متأسفانه مسئولان پاسخ قانعکنندهای نمیدهند. حداقل یک عذرخواهی ساده از مردم نمیکنند.»
توضیح دادم که حتی مسئولان اداره برق نیریز هم جدول خاموشی ندارند. واقعاً تلاشهای ما به جایی نرسیده و تنها کاری که انجام دادهایم این بوده که صدای مردم باشیم.
گفتم: «برق خانه همه میرود. امام جمعه و فرماندار و کارگر و کارمند هم ندارد. مشکل سراسری است.»
به اینجا که رسیدم، بغضش ترکید و با گریه و ناله از فرزند شیرخوارهاش گفت و از پدر سرطانیاش. گفت:
«اینها جلو چشم من دارند از گرما عذاب میکشند و من نمیتوانم کاری برایشان بکنم. مگر ما چه گناهی کردهایم؟ چرا کشور ما اینطوری است؟ چرا زورشان به شهرهای کوچک رسیده؟ چرا به فکر مردم نیستند؟ جوانی ما رفت. کی میخواهیم درست شویم؟ آیا امام حسین (ع) راضی است که ما در عذاب باشیم؟»
و من سکوت کردم و فقط گوش دادم. حرفی نداشتم.
وقتی حرفهایش تمام شد، به او دلداری دادم و برای پدرش آرزوی شفا و تندرستی کردم. چه میتوانستم بگویم؟ فقط قول دادم حرفهایش را بنویسم و از نماینده محترم مجلس بخواهم که شما را به خدا به عنوان نماینده بخشی از مردم این کشور، پشت تریبون مجلس تمام قد بایستید و فریاد مردم باشید. امام جمعه محترم و فرماندار ارجمند! مردم ناراحتند. صدای مردم باشید.
بدرود