تعداد بازدید: ۱۵
کد خبر: ۲۱۱۱۹
تاریخ انتشار: ۱۰ شهريور ۱۴۰۳ - ۲۲:۰۰ - 2024 31 August
ماجراهای تبعه موجاز
نویسنده : نجیب

این را گفتَه کردم و شروع بَکردم بَ بشکن زدن. زولَیخا با ماهیتابَه موحکم بَ پوشتم بَزد و گفتَه کرد: چَه بَگفتی؟

- دالِر را مَی‌گویم. دوباره بَکشید پایین؛ بَ گَمانم ارزانی در راه است.

- راست مَی‌گویی؟ مگر در این جا چیزی هم ارزان مَی‌شود؟

- بلی دیگر؛ الآن از ۶۴ هَزار تومان بَ ۵۹ هَزار تومان رَسیده است.

یَکی دیگر با همان ماهیتابَه بَ پوشتم بَزد و گفتَه کرد:

- خاک بر سرت کونند. بَ این مَی‌گویی ارزانی؟ از ۳۰ هَزار تومان بَ ۶۴ هَزار تومان رَساندند؛ حالا ۵ هَزار تومان کم کردند؛ مَی‌گویی ارزان شده؟ اصلاً همین ۵ هَزار تومان، یَک قَران روی کالا‌های این وَلایت اثر گوذاشته است؟

نَظاره کردم راست مَی‌گوید. ماهیتابَه‌اش را بَگرفتم و یَکی بر سرم زدم: «خاک بر سرم کونند.»

نظر شما
Enter the The letters that you see in the picture exactly in the opposite field
پربازدیدها