تعداد بازدید: ۴۳۴
کد خبر: ۱۳۶۵۰
تاریخ انتشار: ۰۷ خرداد ۱۴۰۱ - ۲۳:۴۱ - 2022 28 May
داستان دنباله‌دار شاهزاده کوچولو
نوشته: آنتوان دوسنت اگزوپری / ترجمه: محمد قاضی / قسمت سیزدهم

سلام بچه‌های گلم! 
چندین هفته است که کتاب زیبای شازده‌کوچولو را با هم ورق می‌زنیم.

تا اینجا خواندیم که هواپیمای یک خلبان در صحرایی دورافتاده خراب می‌شود. او در یکی از روزها ناگهان یک موجود عجیب را می‌بیند و بعداً می‌فهمد که این شاهزاده کوچولو از سیاره‌ای دیگر به زمین آمده است. شاهزاده کوچولو برای او تعریف می‌کند که جهت یافتن کاری و کسب دانشی سیاره کوچک خود را رها و به چند سیاره اطراف سرکشی کرده و در آخرین سفرش به زمین می‌رسد و در آنجا یک روباه می‌بیند و با او هم‌کلام می‌شود ... و حالا ادامه ماجرا ...
*****
شازده کوچولو گفت: سلام!

سوزنبان راه آهن گفت: سلام!

شازده کوچولو پرسید: تو اینجا چه می‌کنی؟

سوزنبان گفت: من مسافران را دسته دسته تقسیم می‌کنم و قطارهای حامل هر دسته را گاهی به راست می‌فرستم و گاهی به چپ.

در همین دم یک قطار تندرو با چراغهای روشن که همچون رعد می‌غرید، اتاقک سوزنبان را به لرزه درآورد.
شازده کوچولو گفت: این‌ها خیلی عجله دارند. پی چه می‌گردند؟

سوزنبان گفت: راننده قطار هم نمی‌داند.

و باز قطار تندرو دیگری در جهت مخالف غرید.

شازده کوچولو پرسید: مگر آنها به این زودی برگشتند…؟

سوزنبان گفت: همان‌ها نیستند. این یک قطار تعویضی است.

- مگر از جایی که بودند راضی نبودند؟

سوزنبان گفت: آدم هیچوقت از جایی که هست، راضی نیست.

قطار تندرو و روشن دیگری غرش‌کنان آمد.

شازده کوچولو پرسید: این‌ها مسافران اول را تعقیب می‌کنند؟

سوزنبان گفت: این‌ها هیچ چیز را تعقیب نمی‌کنند. این‌ها در قطار یا می‌خوابند یا خمیازه می‌کشند. فقط بچه‌ها هستند که بینی خود را به شیشه‌ها می‌فشارند.

شازده کوچولو گفت: فقط بچه‌ها می‌دانند که به دنبال چه می‌گردند. آن‌ها وقت خود را صرف یک عروسک پارچه‌ای می‌کنند و همان برایشان عزیز خواهد شد، و اگر آن را از ایشان بگیرند، گریه خواهند کرد…
شازده کوچولو گفت: سلام!

دکاندار گفت: سلام!

این کاسب قرصی می‌فروخت برای رفع تشنگی. هفته‌ای یک بار یکی از آن قرصها را می‌خورند و دیگر تشنه نمی‌شوند.

شازده کوچولو پرسید: تو چرا از این قرص‌ها می‌فروشی؟

دکاندار گفت: برای صرفه‌جویی زیاد در وقت. کارشناسان حساب کرده‌اند که با خوردن یکی از این قرصها پنجاه و سه دقیقه وقت در هفته صرفه‌جویی می‌شود.

خوب، آن پنجاه و سه دقیقه را صرف چه می‌کنند؟

- صرف هر کاری که بخواهند…

شازده کوچولو با خود گفت: «من اگر پنجاه و سه دقیقه وقت زیادی داشتم، خرامان خرامان به چشمه می‌رفتم…»
ادامه دارد

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها