پس از افزایش ناگهانی درآمد نفت وضع دگرگون شد و این بار شاه به امکانات مالی بی سابقهای که حتی خوابش را هم نمیدید دست یافت. مسئولانِ برنامهریزیِ کشور به دولت یادآور شدند که باید برای چند سال در هزینه کردن این درآمد، جانب احتیاط را نگه داشت و نخست تنگناهای اقتصادی و اجتماعی مانند ظرفیت بندری، ترابری داخلی، تأسیسات شهری، نیروی انسانی و مثل اینها را از میان برد، تا قدرت جذب اقتصاد بیشتر شود. تنها پس از گذشتن از این مرحله میتوان به فکر مصرف این درآمد سرشار در درون کشور افتاد. تا آن هنگام میتوان اضافه درآمد را به مؤسسههای مالی بینالمللی سپرد. ولی شاه گوشش بدهکار این گونه حرفها نبود و مانند بیشتر خودکامگان، شکیباییِ توجه به توصیههای کارشناسان اقتصادی را که خود نیز چه بسا در گزینش راه با یکدیگر هم آواز نیستند، نداشت. در نتیجه ناگهان سیل واردات بیحساب، به ویژه نظامی و غذایی، به سوی کشور سرازیر شد و کشتیها ماهها در بندر به انتظار ماندند و کمبود تسهیلات بندری، انبار، کامیون، واگن، راهآهن و ... هزینه ترابری را بالا برد. نیاز به کارگر ورزیده نرخ دستمزدها را چند برابر کرد و تقاضای خوراک و مسکن به شدت افزایش یافت بی آن که تأمین عرضه آن با قیمتهای پیشین میسر باشد. همه این عاملها موجب تورم بیسابقهای در اقتصاد ایران شدند و کسانی را که درآمد ثابت داشتند - مانند حقوق بگیران- زیر فشار قرار دادند. دولت به جای این که ریشه درد، یعنی توسعه بیرویه و نامتعادل هزینههای دولتی را بجوید و درمان کند، به پیکار علیه نشانههای بیماری برخاست و به نام مبارزه باگرانفروشی، گروهی از صاحبان صنایع، بازرگانان، کسبه و اصناف را زیر فشار قرار داد و برخی از آنان را به ناروا به زندان و تبعید فرستاد. از سوی دیگر تصمیم گرفت بر نرخ اجاره مسکن نظارت کند و خانههای خالی یا نیمه تمام مردم را توسط شهرداریها، در دست گیرد. این که بودجه هنگفت دولت صرف ساختمانهای گسترده نظامی و طرحهای بزرگ صنعتی میشد و به جای آزردن مردم میبایست بخشی از این هزینهها را صرف کمبود مسکن و دیگر گرفتاریها میکردند، هیچگاه به ذهن مسئولان امر نرسید، یا اگر هم رسید کسی را یارای بازگو کردن واقعیت در حضور شاه نبود.
درست در همان زمانی که شاه به همراه اوپک در مذاکرات نفتی به پیروزی درخشانی رسید، عَلَم مینویسد: «... متأسفانه مردم هم راضی نیستند. یعنی طوری با آنها رفتار میشود که مثل مردم مغلوب در قبال یک قدرت غالب میباشند... زمینه بسیار نامساعد است، در صورتی که هرگز بیش از این برای مردم کار نشده که هیچ، اصلاً چنین تصوری برای کسی نمیرفت که عایدات ما از نفت ۱۶ میلیارد دلار بشود و این همه پیشرفت در زمینه صنعتی و اقتصادی کنیم. درست وضع حکومت نوری سعید است در عراق، که آن همه کار کرده بود و تصور میکرد همین کافی است. نمیدانم این چه سِرّی است و این چه دستی است که پیش آرزوی بیدلان کشد دیوار... نگرانم و سخت نگرانم...» (یادداشت ۶ دی ۱۳۵۲).
نتیجه این ستیزهجویی بیهوده، لرزان ساختن پایههای بخش خصوصی و نومید کردن مردم به فعالیت در کارهای تولیدی بود. در سالهای پایانی نظام شاهنشاهی کامیابی از آنِ کسانی شد که به جای رنجاندن بازوان و آزردن فکر، راه دلالی برای شرکتهای بزرگ خارجی را برگزیدند.
شاه از پیامدهای سیاست نادرست اقتصادی دولت ناآگاه بود و میپنداشت تنها اوست که میتواند منافع راستین کشور را باز شناسد و دولت و مردم وظیفهای مگر فرمانبرداری ندارند.
در گفتگویی با عَلم، موضوع تورم در جهان و ایران پیش میآید. «.... فرمودند: نرخها را هم کنترل میکنیم که گرانی بیش از ۵ درصد نباشد. عرض کردم: در اصطلاح اقتصادیون این غیرممکن است، زیرا میگویند کسی که سر بالایی راه میرود باید طبعاً به نفس زدن بیفتد. فرمودند: با این وصف، این کار را خواهیم کرد...» (یادداشت ۲۸ تیر ۱۳۵۴).
ادامه دارد
برگرفته جستارگونهای از:
عالیخانی، علینقی (1393) یادداشتهای عَلَم، جلد اول، تهران: کتاب سرا، صص 101 تا 103
نظر شما