بی نظرم کَرونا این روزها پیش خودش گفتَه مَیکوند: باور کونید من همان پارسالی هستم یا حتی وحشتناکتر؛ نَدانم چَرا مردمان این وَلایت مرا یادَشان بَرفته!؟
یَک روز را یادم هست که اگر یَک کَرونایی در این وَلایت اعلام مَیشد، همَه از ترس در ده سوراخ پینهان مَیشدند؛ حالا یَکی یَکی مَیمیرند و عزیزانَشان در شفاخانَه نفس نفس مَیزنند؛ اما روز بی روز بیخَیالترند. انگار کَرونا عضوی از خانَوادهشان شدَه باشد.
البته مردم در وَلایت ایران کلاً فراموشکارند و خَیلی چیزهای بزرگتر فراموشَشان مَیشود. مثلاً خَیلیها یادَشان نیست یا نَمیخواهند یاد خودَشان بیاورند چند سال پیش چقدر وضعَشان خوب بود. اگر در ماه ده چاه کندَهکاری مَیکردیم، با پول آن چَه چیزها که نمیشد خریدَه کرد. حالا اما بیسیاری چیزها را در خواب هم نَظاره نَمیکونیم و خریدَه کردن آن در توان پیدرجدَمان هم نیست.
کلاً مردم وَلایت ایران فراموشکارند و ظلمهایی را که بی آنها روان شده، یادَشان مَیرود...
نجیب