تعداد بازدید: ۵۲۸۶
کد خبر: ۸۴۴۳
تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۸:۳۹ - 2020 09 August

بی‌بی که از درآمد تو گفت:


- ووووی، خدا نصیب گرگ بیابون نکنه، افاده‌ها طبق‌طبق؛ ای ماپاره خانُم دیه کیه اومده تو ای کوچو؟


سرم را کردم بالا...


- باز چی شده بی‌بی جون؟ کیو میگین؟ 


- کیه میگم؟ هی دخترو که تازه با شووَرُش اومدَن خونی  مش درویش ره اجاره کردن...


- آهاااااان، نمیدونم بی بی. فقط از دختر عذرا خانوم شنیدم اسمش ملیحه‌اس...


- حالا ملیحه یا هر کوفت و زَرماریه، ای خو نیشه زیر بادُش گیر کنی؛ دخترَکه هنو نامده سلام می‌طلبه؛ انگا ارث بواشه طلب دره...


- بی‌بی جون چی شده مگه حالا؟ چیزی گفته مگه؟


بی‌بی بادی به غبغب انداخت...


- بیخود می‌کنه چی باخا بگه؛ منه تو کوچه دیده، هو یَی سلام اَوال‌پرسی دُرسی نیکنه؛ هو زبونُش نی‌گرده بگه بفرمو...


- بی‌بی جون خب تو اولین برخورد چی بگه بنده‌ی خدا؟ شمام یه چیزایی میگینا...


- دختر من دیَم یی‌چی گفتم تو جُواب حاضری کردی؟


- بی‌بی جون مگه دروغ میگم؟ قبول کنین بیخودی به بنده‌خدا گیر دادین دیگه...


- بیخود تویی با اون ریخت و قیافه‌ی دیلاقُت... اصن یَی چی بگم اَ قیافَش خوشُم نامد، حالام که ایطو شد کاری می‌کنم هیشکه تَحویلُش نگیره!


- وا بی‌بی، تازه منو و دختر عذرا خانوم میخواستیم بریم پیشش باهاش دوس شیم...


- تو غلط می‌کنی با دختر عذرا؛ جرئت دری برو بین جفت قلماته خرد می‌کنم یا نه؟


سرم را انداختم پایین و چیزی نگفتم که گفت:
- هووووی با تو هسمه!


- چشم بی‌بی، چشم...
*****
 پروین خانم همان جلوی در گفت:


- نع، دیه وخت نیشه بیام تو بی‌بی، ما دریم میریم پیاده‌روی، شما نمیِِی؟


بی‌بی گفت:


- چیطو نیام؟ ها که میام. اَ صُغرام گفتی بیا؟


پروین خانم این پا و آن پا کرد...


- ها بی‌بی؛ صغری و عذرا و مَلی‌ام میان...


بی‌بی نگاهش کرد...


- مَلی کیه دیه؟


پروین خانم گفت:


- مَلی دیه، هی دخترو که تازه با شوورُش اومده تو کوچه...


بی‌بی نشست روی زمین...


- کی گفته اَ او بیگی؟ حالا که ایطوره من نَیّام.


پروین خانم چشم از بی‌بی برنداشت...


- وا بی‌بی جون، این چه حرفیه؟ چرا خب؟


- بی‌بی چارقد تازه پوشیده‌اش را باز کرد...


- هی که گفتم، اگه او بیا من نَیّام...


پروین خانم سری به نشانه‌ی تعجب تکان داد...


- هر طور راحتی بی‌بی...


هنوز در را نبسته بود که بی‌بی صدایش زد...


-  پروینوووو...


پروین خانم ایستاد...


- بله بی‌بی؟


- ینی مِخین بدون من بیرین؟


- چکار کنم بی‌بی؟ خب نمیاین دیگه...


بی‌بی به خودش تکانی داد...


- اَی تف تو روتون... اصن ویسا بینم تو ای کولینایی مخین کجا بیرین؟ باشه تامن بذَرَم بیرین!
*****
تلفن را که قطع کردم بی‌بی گفت:


- کی بود ننه؟


- بتول خانم بود بی‌بی، گف چن تا ورق رشته گرفتم آش درست کنیم، به بی‌بی‌ام بگو بیا...


- بتول بیخود کرد...


- وا بی‌بی...


وا و مرگ... حتمن ای دخترو ملی‌ام گفته؟


- نمی‌دونم بی‌بی، چیزی که نگفت؛ حالا بی‌بی چرا شما بی‌جهت از این دختره بدتون میاد؟


- گفتم خو، اَ هو اول اَ ای خوشوم نامد....


- چی بگم والا بی‌بی؟ ولی رفتارتون درست نیس.


*****
مش موسی گفت:
- جاتون خالی بود بی‌بی؛ ای هف هش روز خیلی خونِی اصغر ازُم خوش گذشت...


بی‌بی ذوق کرد...


-  دوستان به جوی ما والا...


مش موسی گفت:


- راستی خبری از نوه‌ی مام داری بی‌بی؟


بی‌بی نگاهش را از او برنداشت...


- نوه‌ت؟ نوه‌ت کیه دیه مش موسی؟


- مَلی دیه، میه نفمیدی کنار خونِی من خونه اجاره کرده؟


بی‌بی رنگ از رویش پرید...


- ووووی میه مَلی نوی شما هه؟


مش موسی خندید...


- ها بی‌بی، نگفته بود به شما؟


بی‌بی بدون اینکه نگاهی به مش موسی بیندازد، در چشمان من خیره شد...


- گلاب، چن دفه گفتم ای دخترو خیلی تو دل من نشسه بیا یَی سری بیریم پَلوش گفتی نه!


گلابتون


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها