ما در یک کوچه بنبست خاص زندگی میکنیم. خاص از این جهت که همسایههای ما علیرغم این که خیلی ادب دارند ولی اصلاً مهربان نیستند!
اگر جلوی چشم همسایهها غش کنی و کف کوچه پهن بشوی و از دهانت کف بزند بیرون و چشمانت به آسمان خیره شود، هیچ کسی پیدا نمیشود که دست زیر سرت بگذارد یا به دادت برسد! فقط با احترام و ادب طوری که صدای پایشان ناراحتت نکند از فاصله یک متری جنازه تو رد میشوند!
در این کوچه بی مهر و وفا ولی با ادب، زوج جوانی زندگی میکنند که دائم دعوا دارند! گاهی اوقات که بحثشان بالا میگیرد زن جوان بالای پشت بام میرود و جیغ میکشد و تهدید میکند که خودش را از بالا به زیر میاندازد! همسایههای با ادب، آنهایی که وقت استراحتشان هست با احترام پنجرههایشان را میبندند تا صدای جیغ و داد و هوار همسایه بالای پشتبام اذیتشان نکند!
آنهایی هم که کاری ندارند و حوصلهاشان سر رفته در کوچه جمع میشوند و تماشا میکنند! بعضی هم فیلم میگیرند و شب نشده میگذارند روی اینستا و لایکها را میشمارند.
خلاصه اهالی کوچه ما از احساس و عاطفه هیچ بویی نبردهاند!
دیروز ناگهان دوباره صدای زن و مرد جوان همسایه بالا رفت و زن در میان کوچه فریاد میزد و باز هم قصد داشت خودش را خلاص کند!!!
از لای در سرکی کشیدم تا ببینم چه خبر است! ناگهان متوجه شدم تمام اهل کوچه دوان دوان در حالی که فریاد میزدند: «نه نه این کار را نکن» به سمت خانم همسایه که میخواست خودکشی کند میدویدند!
تعجب کردم و از طرفی خوشحال شدم و خدا را شکر کردم که همسایههای ما این دفعه عاطفی شدهاند و برای نجات یک نفر اینگونه سر از پا نمیشناسند!
من هم دنبال بقیه دویدم تا شاید کمکی از دستم بر بیاید! وقتی نزدیکتر شدم دیدم زن جوان با یک چهار لیتری بنزین وسط کوچه ایستاده و دارد تهدید میکند!
اهل کوچه هم دوان دوان و با خواهش و تمنا به سمتش میدویدند و از او میخواستند که چهار لیتری را کنار بگذارد!
وقتی جلوتر رفتم دیدم به او میگویند: آخه آدم عاقل! وقتی سم موش و طناب و وسایل دیگر خودکشی فراهم است، حیف بنزین لیتری ٣ هزارتومان نیست که الکی حرام شود؟!
قربانتان غریب آشنا