بیبی همانطور که با خال گوشتی کنار دماغش ور میرفت گفت:
- میگن تا عید بیشتر وَخت نَدَره... من خو اَ ای چیا سر در نییَرم، تواَم خو شکر خدا هیچی! اینجا خو فرنگ نی، ایرونه ننه، یَی دَفی صب میگن بهخاطر ایکه کارت ملیتِ عوض نکردی یارانَتَم قط میشه!
- آخه بیبی جون یارانه چه ربطی به کارت ملی داره آخه...
- دیَم من یَی چی گفتم ای نظر داد! منم میفَمم رفطی ندره، ولی میگم خو، با ای وضع مملکت، اینا فقط دُمال بونه میگردن که هی اُو باریکهی مَردمم قط کنن!
- خیل خب بیبی جون، حالا میشه لطفاً حرف سیاسی نزنین...
- حرف سیاسی چیچیه دختر؟ میگم پوشو تا صب بیریم بری ای کارت ملیو...
- چشم بیبی... چشم...
*******
فردا صب مشغول لباس پوشیدن بودم که بیبی آمد کنارم...
- بیا ننه، بین ای عسکو خوبه؟
به عکس ٧٠-٦٠ سال پیش بیبی خیره شدم...
- بیبی جان این چیه آخه؟ اونجا خودشون عکس میگیرن...
- بری چه؟ من ماخام ای رِ بزنم...
- این عکس جوونیتونه بیبی. حجابم که ندارین....
- هی بری من حجاب حجاب نکن دختر... شالا دلِ آدم پاک باشه!
- بر منکرش لعنت بیبی... ولی من میگم باید اونجا عکس بگیرین. قانونش اینه...
- هااااااا... نپه اگ ایطوریه بذا من برم یَی دسی تو سَک و صورتُم بیارم و بیام ننه!
*******
کارمند اداره پست نگاهی به بیبی انداخت و گفت:
- حاج خانوم ٢٢ تومن کارت بکشین...
- بیبی نگاهی به من کرد...
- چیچی میگه ننه؟
- میگه باید ٢٢ تومن پول بدین بیبی...
بیبی دوباره نگاهی به کارمند پست انداخت و گفت:
- میه پولیه؟
- اینا هزینههای جانبیشه مادر!
- هزینههای چیچی؟ خو بوگو همش شِق پوله! هر وخت کفگیرتون میخوره ته دیگ، مِخِین به یَی بونِی اَ مردم پول بوسونین!
نگاهی به من انداخت...
- بیریم گلاب...
- کجا بریم بیبی؟ مگه خودتون نگفتین اینجا ایرانه و یارانه و اینا...
بیبی دست و پایش شل شد و رو کرد به من...
- من خو میفمی پول همرام نی... بیا حالا تو حساب کن تا بعد...
آهی کشیدم و کارت پولم را از جیبم درآوردم....
فرم بیبی را که پر کردم، کارمند اداره دوباره نگاهم کرد و آرام گفت:
- یه نُه تومن دیگهام بیزحمت کارت بکشین...
بدون اینکه به بیبی چیزی بگویم کارت را کشیدم و پشت سر بیبی راه افتادم... انگشت نگاریاش که تمام شد، آمادهی عکس گرفتن شد...
اولین عکس را که گرفت به خانم مسئول گفت:
- کو عکسُم؟
نگاهی به عکسش انداخت...
- ای دیه کیه؟
- شمایین حاج خانوم، پس کیه؟
- ووووووی روم سیا! من کجا ای کجا؟ گمونُم دوربینو خرابه! من کجا اقد صورتُم چروک موروک دَره!
نگاهی به خانم عکاس انداخت...
بیزَمت یکی دیه بیگیر...
چند دقیقهای جلوی آینه ایستاد، دستی توی صورتش آورد و نشست روی صندلی...
خانم عکاس گفت:
- تموم شد حاج خانوم بلند شین...
- چیچی رو تموم شد ننه؟ کو عکسُم؟
عکسش را که دید، چپ چپ مرا نگاه کرد...
- خدا بزنتُت گلاب. خو بری چه نیگی جلو روسریم کجه؟ میه کوری تو دختر؟ یعنی قربون مترسک خیارسونی!
نگاهی به عکاس کرد...
- ننه قربون دسُت یکی دیه بیگیر...
دختر نفس عمیقی کشید...
- خیل خب. بشینین حاج خانم...
بیبی دوباره خودش را در آینه ورانداز کرد و روسریاش را مرتب کرد...
- گرفتی ننه؟
- بله تموم شد...
- کو؟؟؟؟؟
- دیگه نمیتونین عکستونو ببینین حاج خانوم. سیستم اونو تأیید کرد، تموم شد...
- یعنی چه نیتونم؟ میه میشه؟ ای قراره یَی عمری عسک کارت ملی من باشه. میگم کو عکسُم؟
دستش را گرفتم...
- بیبی جون تورو خدا سر و صدا نکنین... بیاین بریم دیگه. تموم شد کارتون.
- چیچی رو تموم شد؟ اصن کارت ملی نخواسم. برو پولومِ پس بُسون! نخواسم!
- پولِت بیبی؟
- ها نپه چه؟ پولی که دادم بری عوارض جانبی!
- بیبی جون اینجا ایرانهها! یارانه... کارت ملی و اینا...
بیبی ساکت شد و همانطور که از در بیرون میرفت گفت:
- فقط دلوم میخوا عکسُم بدجور بشه. اووَخت من میفَمم و اینا...
گلابتون