توی عکاسی بودم که یهو یه پیرزن ٩٠-٨٠ ساله با هزار زور و ضرب و آه و ناله وارد شد و روی یکی از صندلی های سالن انتظار عکاسی نشست!
نفسش که سر جایش آمد به یکی از خانمهای جوان عکاسی اشاره کرد تا به سمتش بیاید! دختر جوان جلو آمد و با احترام و ادب پیرزن را تحویل گرفت! پیرزن سرش را نزدیک گوش دختر جوان برد و آهسته گفت: امروز اومدم اینجا تا یه عکسی ازم بگیری معرکه! میخوام حسابی فتوپاشش کنی!
دختر بیچاره به صورت پر از چروک و پلکها و گونههای افتاده پیرزن نگاهی انداخت و گفت: ننه! شما ماشالله بدون فتوشاپ هم خوبی؛ به فتوشاپ نیازی نداری! حالا کجای صورتتون رو دوست دارین بیشتر فتوشاپ کنم ننه؛ پلکهات یا گونههات؟! اصلاً میخواین یه کاری کنم ٣٠ ساله به نظر برسین مادر جون؟!
من که داشتم از تعجب شاخ در میآوردم کاری جز گوش دادن از دستم بر نمی آمد! مخصوصاً که آن پیرزن عصا در دست داشت و من هم به شدت به عصا حساسم!
ناگهان پیرزن اخمهاش را در هم کرد و با عصبانیت به دختر جوان توپید و گفت: صاف کردن چین و چروک صورت و کشیدن پلک، سرم را بخوره ننه! من که نگفتم با فتوپاش خوشکلم کن! این قرتیبازیها برای سن و سال من نیست!
دختر جوان با دستپاچگی پرسید: پس میخواین چیکار کنین؟!
پیرزن لبخند ملیحی زد و گفت: یه عکس از من بنداز بعدشم بهش یه گردنبند الماس و یه انگشتر یاقوت اضافه کن! میخوام بعد از مرگم عروسهام اینقدر دنبال این گردنبند و انگشتر بگردند تا نفسشون بند بیاد!
بعد در حالی که سعی میکرد چادرش را که افتاده بود دور گردنش به زور روی سرش بکشد نگاهی به من انداخت و گفت: سکه و دلار الان قیمتشون چنده ننه؟!
من که اصلاً توی فاز سکه و دلار نبودم گفتم: نمیدونم مادر!
با تعجب گفت: مگه میشه ندونی؟! همون بهتر که ندونی!
بعد پشت چشمی نازک کرد و گفت: هر چی فکر میکنم میبینم ما خانمها خیلی با گذشت و مهربون هستیم! فکرش رو بکن سکه وقتی شد ۵ میلیون بازم شما آقایون رو تحمل میکردیم!!!
حالا بذار سکه بیاد پایین میبینی این مردا چقدر بیصفاتن میرن چارتاچارتا زن میگیرن!
ما باید قبل از اینکه طعمه بشیم انتقام میگرفتیم! اینجوری بهتر نیست ننه ؟!
قربانتان غریب آشنا