تعداد بازدید: ۶۸۸
کد خبر: ۹۲۴۰
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۳۹۹ - ۱۵:۲۸ - 2021 17 January
کتابی جدید از استاد محمدرضا آل‌ابراهیم

«فرهنگ تطبیقی گویش مردم استهبان» عنوانِ کتابی هفت جلدی در ٢١٩٠ صفحه از محمدرضا آل‌ابراهیم است که طی ٥٠ سالِ گذشته تاکنون فراهم آمده است. این کتاب حاوی واژه‌های محلی استهبان است که صرفاً به گردآوری آن اکتفا نشده، بلکه با واژه‌های ‌سایرِ‌ شهرها و آبادی‌های همجوار در استان فارس و بعضاً تا جایی که در توان بوده و به منابع و مآخذ دسترسی داشته از سایر بلاد و شهرهای کشورمان بهره گرفته و واژگانِ مشابه را تطابق بخشیده است.


یکی از ویژگی‌های کتاب این که در برابرِ هر واژه‌ای نامِ شهر و دیاری که در آنجا هم آن واژه متداول است، گرچه با اندک تفاوتی فرضاً جا‌به‌جایی فتحه، ضمه، کسره و یا... آورده شده است که می‌تواند موردِ استفادۀ گویشوران قرار گیرد.


این کتاب علاوه بر استفاده و بهره‌گیری از کتاب‌های منبع و مأخذ، بنا به توصیۀ علامه دهخدا به جملاتی از کتاب‌های شعر، داستان، رمان و ... که واژ‌ه‌ای همسو با گویش مردمِ استهبان در آن وجود داشته است، به‌عنوان شاهد مثال آورده شده است.


آل‌ابراهیم در یاداشتی در آغازِ کتاب چنین می‌نویسد:
بیش از نیم قرن است که در پى گردآورى واژه‏هاى محلى زادگاهم استهبان هستم. از همان سنین جوانى نسبت به گویشِ پدر و مادر و قوم و خویش و دَر و همسایه حساس بودم. اگر چه در آن زمان نه از تثبیتِ ادبیات شفاهى واقف بودم و نه راهنمایى داشتم.


تا این که براى سربازى از شهر و دیارِ خود دور افتادم و با گویش‏هاى گوناگون شهرستانى‏هاى هم دوره‏اى‏ام در پادگان فرح‏آباد (سابق) تهران، به این فکر افتادم که واژه‏هاى مردمانِ خودمان را گردآورى کنم. پس از آن که دوران دو ساله‏ اجبارى تمام شد، معلم روستا شدم. آن زمان بود که فهمیدم حتى روستایى که با استهبان کمتر از سه فرسخ فاصله دارد واژه‏هایى به کار مى‏برند که براى بنده تازگى دارد. در این جا بود که به فکر گردآورى واژه‏ها پرداختم. این کار همچنان تداوم داشت تا ١٠ سال پیش که حدود ٨٠٠ صفحه از واژه‏ها را جمع کرده بودم. نکته‏ حائزِ اهمیت این که دلم مى‏خواست بفهمم واژه‏اى که در استهبان تلفظ مى‏کنند در جاى دیگر چگونه بیان مى‏شود. به همین خاطر تطابقِ واژه‏ها در ذهنم شکل گرفت. تقریباً سه سالِ تمام است که شبانه‌روز بیش از ١٢ - ١٠ ساعتِ مداوم و گاهى تا ١٦ ساعت یکسره کار را رها نمى‏کنم و به تکمیلِ کتابِ واژه‏ها مى‏پردازم. در همین راستا به اطلاعات زیادى دسترسى یافتم. حتى به تفاوتِ نامحسوسِ گویشِ برخى واژه‏ها در دو محله‏ کَزَمان و تیرونجان در استهبان پى بردم.


گرچه متأسفانه گستردگى فضاى مجازى و رسانه‏هاى گروهى در راستاى یکسان‌سازى گویش‏ها گام برمى‏دارد و غافل از این که هر لحظه گویشِ شهرستان‏ها رو به زوال است.


براى تطبیقِ واژه‏ها تا آن جایى که در توانم بود، به هر شهرستانى که مى‏رفتیم به نخستین چیزى که فکر مى‏کردم تهیه و دسترسى به کتابِ فرهنگ و آداب و رسوم و واژه‏نامه‏هاى آن شهرستان بود. در همین راستا موفق شدم به بیش ار سیصد کتاب دسترسى یابم. علاوه بر خریدِ این کتاب‏ها، مراجعه به کتابخانه‏هاى معتبر کشورِ عزیزمان بود که یارى‏رسان بنده بودند تا بتوانم واژه‏هاى بیشترى را یادداشت کنم.


    تمامِ کارهاى این کتاب را به تنهایى بر دوش کشیده‏ام. از واژه‏یابى، واژه‏نگارى، تطابقِ واژگان، غلط گیرى، ویرایش، صفحه‏آرایى، و...، به همین خاطر عذرخواهم اگر اشتباهى رُخ داده است یا نواقصى دیده مى‏شود.


وی در این کتاب فقط برای استفاده از واژه‌های نی‌ریزی از ٢٠ کتاب و مقاله بهره گرفته ‌است.


در زیر چند نمونه از واژه‌هایی که در گویش نی‌ریزی نیز کاربرد دارد آمده است:
- یَى گُر   yay go:r = نصفِ روز. / یى گُرّى yay gorri = یک شیفتى. (نى‏ریز، ح، ٩٨). / یک شیفت (ارسنجان، ٢٦١). / ىَ گُرَه yago:ra = یک شیفته، یک نوبته. (کوهمره سرخى، ٢٤٥).


- یَى رُو   yay row = یک‏رو، به طورِ مداوم. هموار، پشتِ سرِ هم، یکنواخت. / یَى کو = مُداوم (نى‏ریز، ملایى). / یى رُو = یکدست، یکنواخت. (فسا، ف، ٩٧). / پى در پى (داراب، پ، ١٤٤). / (شیراز، ل، ١٦٧). / (ارسنجان، ٢٦١). / یک رُو yak row = پشتِ سرِ هم. (هرمزگان، طارم، ١٨٧).


- یَلّلى   yallali = آزاد و بى‏قید. (نى‏ریز، ح، ٩٧). / یَلّلى yallali = بى‏کارگى و تنبلى و تن‏آسایى کردن. (نام‏آوا، ٣١٥).


- یِخ   yex = آوایى براى راندن یا دور کردنِ گوسفند. صوتى است از چوپانان براى به‏حرکت در آوردنِ گوسپندان (پاسارگاد، ق، ٣٤٩). / (نى‏ریز، غورى، ٧٤). / یِخ = کلمه‏اى است براى راندن یا دور کردن بز و بزغاله. (سروستان، س، ١٧١). / (زرقان، ١١٨). / (ارسنجان، ٢٦٠).


- واغَلَنْجیدَه   aqalanjida v= ضَرب دیدگى و کوفتگى عضوى از بدن (معمولاً ضرب دیدگى دست و پا). / واقلنجیده = در رفته، کمى آسیب دیده (نى‏ریز، غورى، ٧٤).


- واپَس = پا پس کشیدن، بازگشت، عقب‏نشینى. / واپس زدن = به عقب برگشتن، بازآمدن. (جمالزاده، ٣٣٣). / «اما ناگهان فرانسویانِ حمله‏ور بى‏علتى آشکار از حاشیه‏ جنگل پرهیزکنان واپس گریختند.» (جنگ و صلح، ٢٥٤). / «نگاهى به آسمان کرد. ابرها واپس مى‏رفتند و ماه ناگهان پیدا شد.» (فاطو، ١٥). «- نه قربان سه چهار قفیس بیشتر نکاشتن، آب روش سوار نمى‏شه.» (فاطو، ٢٩). / «تاکسى که مرا به قونسلگرى ایران در کراچى مى‏برد کمى از قونسلگرى گذشت، خواست به عقب برگردد، یکى از پشت سر به او فرمان داد، در چنین مواقعى ما مى‏گوییم: عقب، عقب، عقب، خوب! اما آن پاکستانى مى‏گفت: واپس، واپس، واپس!» (دکتر محمدابراهیم باستانى پاریزى، روزنامه نى‏ریزان فارس، شماره ٣٠٤ ، ٢٠ مهر ١٣٩٩، ص ٧).
*****
علاقه‌مندان برای تهیه کتاب می‌توانند به شماره ٠٩٣٣٤٥٢٠٠٩٩ (آقای پاکدل) در واتساپ پیام بدهند.


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها