داشتم جلوی یکی از قصابیهای شهر رد میشدم که دیدم یک پیرزن با عینک تهاستکانی پشت ویترین قصابی نشسته و در حالی که یک دفترچه کوچک یادداشت و یک خودکار در دست دارد چیزهایی مینویسد و دوباره مکثی میکند و به افقهای دور خیره میشود و از نو شروع به نوشتن میکند!
جلوتر که رفتم متوجه شدم مادر محمد میوه فروش است که او را «ننهی مامد» صدا میزنیم!
گفتم: بهبه! سلام ننهی مامد! به سلامتی اومدین گوشن بخرین؟! ماشالله تو این گرونی لیست خرید هم که دستتونه! نکنه مهمون دارین؟!
ننهی مامد، نگاه غریبی به من انداخت و برای چند ثانیه دوباره به افقهای دور خیره شد!
بعد گفت: قیمت گوشت رفته بالِی ١٠٠ هزار تومن؛ پناه بر خدا! قدیما میگفتن: گربه بِرِی رِضِی خدا موش نیگیره؛ ولی الان چون حقوقش نیرسه گوشت بخره، مجبوره موش بیگیره!
من خندیدم و از نکتهسنجی ننهی مامد سر شوق آمدم و لبخندی زدم و گفتم: یکی را توی قصابی راه نمیدادند سراغ طلافروشی را میگرفت!
ننهی مامد میوه فروش با لبخند ملیحی که تقریباً تمام ٣٦ دندان سفید مصنوعیش را به نمایش گذاشت، سری تکان داد و گفت: زندگی هم زندگیهای قدیم! یه وقه گوشت میگرفتیم دوزار، توی هاون سنگی که ما اون زمان جوغن میگفتیم با یه سر پیاز میکوبیدیم و اندازه دونهی گردو میکردیم و با یَی من او(آب) بار میذاشتیم تیلیت میکردیم. با ای کارو دو سه تا خونواده سیر میشدن!
صحبت به اینجا که رسید ننهی مامد نگاهی به من انداخت و در حالی که سعی میکرد با تکیه بر عصایش به زور بلند شود گفت: آدرس پستی یا آدرس سایت فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران رِ نداری ننه؟!!!
گفتم: برای چی میخوای؟! توی گوگل سرچ کنید ننهی مامد!
لبخندی زد و گفت: میخوام یکی از واژههای مملکت رو عوض کنم! میخوام به جای واژه غریب و نامأنوس آبگوشت کلمه آفگوشت (off goosht) رو جایگزین کنم!!!
با این گرونی گوشت، دیگه کمکم آبگوشت تبدیل میشه به:
«off goosht»
ننه مامد میوه فروش بدون خداحافظی، قصابی را بدون اینکه گوشت بخرد ترک کرد و در حالی که عصا زنان دور میشد گفت:
آشپز که دوتا شد هیچی، صدتا هم باشه با این قیمت گوشت عمراً بتونیم یه دیزی مشتی بزنیم تو رگ!!!
قربانتان غریب آشنا