یکی از مساجد و مدارس دینی نیریز در روزگار صفویه، مسجد و مدرسه غیاثیه است که شوربختانه امروزه هیچ نشانی حتی از محل بنای آنها در دست نیست. در فارسنامه آمده که: «و از بناهای عالی قصبه نیریز مدرسه غیاثیه است که در سال ١١٠٠ در محله سهادخانه ساختهاند و موقوفاتی داشته که بعضی از آنها باقی است.» (حسینی فسایی، ١٥٦٧:١٣٨٢)
این مدرسه و مسجد، وقفنامهای دارد که از بختِ شیرین ما از گزند روزگار پریشانگر در امان مانده و به دست ما رسیده است. وقفنامه مدرسه غیاثیه از دریچهی سبک و نگارش همسنگِ وقفنامههای نگاشته شده در عهد صفویه چون وقفنامه مدرسهی امامیه اصفهان است که در سال ۱۱۲۹ مهشیدی «به خط رقاع استاد احمد نیریزی در کمال زیبایی و استواری نگارش یافته است.» (وقفنامه مدرسه امامیه اصفهان، عبدالعلی ادیب برومند، آرشیو وب فارسی: راسخون)
وقفنامه دیگری که در همین دوران نگاشته شده، وقفنامه نظر آقا است. «واقف این وقفنامه فردی است که در متن وقفنامه از وی با نام حاجی حق، نظرآقا و نظربیگ یاد شده و القابی که برای وی به کار رفته نشانگر آن است که فرد یادشده از آقایان حرم بوده، فرزند نداشته، به زیارت حرمین شریفین نائل شده و همانند آقایان برجسته حرم شاهی، از ثروت زیادی برخوردار بوده است.» (جعفریان، وقفنامه نظرآقا، وبفارسی راسخون)
این نظرآقا یا نظربیگ میتواند همان کسی باشد که در نیریز مسجدی به نام او «مسجد نظر بیگی» ساخته شده بوده است؛ مسجدی که امروزه مسجد امام حسن(ع) خوانده میشود. یا آن نظربیگ با نظربیگ اخیر، دو نفر بودهاند و تنها تشابه اسمی میان آنها وجود دارد. رسول جعفریان مینویسد: «از نظرآقا، آگاهی به دست نیاوردیم امید که با کاوش بیشتر بتوان درباره او آگاهیهایی به دست آورد.» طرداً للباب و به عبارت امروزی در پرانتز بگویم که گویا بانی مسجد نظربیگی نیریز، حاجزینالعابدین خان بوده است اما پرسشی که بیجواب میماند این است که چرا مسجد، نظربیگی نامیده میشده است.
بگذریم و به وقفنامهی مدرسه غیاثیه بپردازیم. وقفنامهی مدرسه غیاثیه در سده یازدهم کتابت شده. تاریخهایی که در وقفنامه و حواشی آنها ضبط شده، چنین است: ١٠٩٣، ۱۱۰۰، ۱۱۱۵، ۱۱۱۷، ۱۱۲۱، ۱۱۲۲، ۱۱۲۴.
این وقفنامه را سالها پیش، آقای حاج ابراهیم آسیابانی هنگام تخریب منزل مرحوم صدری در دودکش بخاری یافته و به امام جمعه فرهیخته نیریز، آیتا... سید محمد فقیه- دامتالبرکاته- تحویل داده است. معظّمله رونوشت وقفنامه را جهت استفاده در اختیار نگارنده نهادند که موجب امتنان و سپاس بسیار است.
چون وقفنامه مدرسه غیاثیه، افزون بر اشتمال آن بر موارد و رقبات وقفی از جنبه ادبی نیز حائز اهمیت است و نام جاهای بسیار در آن آمده، نشر آن در نیریزشناسی ضرور مینماید.
وقفنامه مدرسه غیاثیه طولانی و پر از واژهها و عبارات تازی است. نقل کلّ وقفنامه، حوصلهی خوانندگانِ ارجمند را به سر میآورد. از این رو برای آشنایی خوانندگانِ گرامی این هفتهنامه عزیز، تنها بخشهایی از آن انتخاب و نقل میشود. پیش از نگارنده، حجتالاسلام والمسلمین حاج سید میراحمد فقیه نیریزی (دامت برکاته) این وقفنامه را خوانده و صورت تایپی آن را در اختیار اداره اوقاف نیریز قرار داده است. صورت تایپی وقفنامه، لغزشهای تایپی متعدد دارد که در چاپ حاضر بیشترینه آنها به صورت درست خود باز آمده است.
علاوه بر این دوست ارجمند ما استاد دکتر محمدجواد شمس، بخشهایی از این وقفنامه را در کتاب ارجمند خود: تاریخ و فرهنگ نیریز و در مجلّهی «فکر و نظر» نقل فرموده است.
رونوشت (کپی) وقفنامه مدرسهی غیاثیه درازا و پهنا دارد. در این رونوشت، غلطهای بسیاری دیده میشود که ظاهراً کاتب آن، مرتکب شده؛ از این رو میتوان استنباط کرد که متن آن، همان متنی نیست که از زیر دست مؤلف آن، صادر شده است و الله اعلم.
واقفین موقوفات مدرسه، میرزا زینالدین علیا، میرزا غیاثالدین علیا، میرزا نصیرالدین علیا، فرزندان حاجیشرفالدین عبدالله مینباشی، هستند. در این وقفنامه، چون بسیاری از وقفنامههای دیگر، نام املاک وقف شده و محلِ جغرافیایی آنها و متولیان اول و... دیده میشود. کاتب این وقفنامه، رفیعالدین محمد است که آن را در سال ۱۰۹۳ مهشیدی (٣٤٧ سال پیش) کتابت کرده است.
استادان مدرسه غیاثیه:
مرحوم محمد طاهری در ضمن نام بردن از مدرسین مدارس دینی هشتگانه قدیم نیریز مینویسد: «مرحوم غیاثالدین جد مرحوم حاجیمیرزا عبدالرحیم ساکن کوی سادات نیریزی که در مدرسه غیاثیه به تدریس علوم اشتغال داشته. »
دیگر از مدرسین، مرحوم خواجهشرف بوده که پل خواجهشرف در محله بازار به نام اوست. مرحوم طاهری از مدرسین دیگری چون شیخعلی قاضی و سیدقطب هم نام میبرد بدون اینکه قید کند مدرس کدام مدارس بودهاند. (رک: بامداد، ١٣٧٤: ٤)
مسجد و مدرسه غیاثیه از بناهای بسیار قدیمی نیریز بوده که امروزه هیچ نشانی حتی از محل بنای آنها در دست نیست. در بخش نخست، به بخشی از وقفنامه این مسجد و مدرسه اشاره شد.
در ادامه بخشهای دیگر آن آورده میشود:
ویژگیهای سبکی:
وقفنامه مدرسه غیاثیه همه ویژگیهای متون منثور فارسی دورهی صفویه را داراست. واژهها و عبارات تازی در آن بسیار و متن، مزیّن به اشعار تازی و ابیات فارسی است و آرایههای ادبی در آن جلوهگری میکنند.
از لحاظ زبانی میتوان گفت بسامد ریخت فاعلی و مفعولی مؤنث چون واقفه، مشهوره و... در آن بسیار است. از حیث ادبی، آرایه سجع، موازنه، تلمیح و... در آن به کار رفته است.
فواید تاریخی، اجتماعی، جغرافیایی
در این وقفنامه، نام پارهای از محلههای نیریز و مزارع آن آمده است. یکی از این محلهها «شحاذخانه» است. شحاذخانه تلفّظ این محله در روزگار صفویه بوده است و سپس در دوره قاجار و در کتاب فارسنامه ناصری به صورت سهادخانه آمده است و امروز شادخانه گفته میشود.
«آبادزردشت»: نام این محله در دوره صفوی به صورت آبادزردشت بوده که امروزه کوتاه شده آن آوزردشت (Avzardosht) در محاوره مردم نیریز متداول است. احتمالاً صورت آبادزرتشت، بعدها متداول شده است. آبرود آبادزردشت و قنات آبادزردشت نیز در وقفنامه آمده است و این را میرساند که دیرینگی آبرود و قنات آبادزردشت به پیش از دورهی صفویه میرسد.
حمام روبروی مدرسه غیاثیه:
از این وقفنامه برمیآید که روبروی مدرسه غیاثیه، حمام تازهای ساخته شده بوده است. این حمام نیز در شمار موقوفات مدرسه غیاثیه بوده است.
نصّ وقفنامه: «و تمامی و جملگی یک باب حمام مروّجه(١) جدیدالبنا که از جانب شرقی محاذی(٢) عمارت مسجد و مدرسه مذکور واقع و مستغنیالحد است مع جمیع متعلقات و کافه منضمات(٣) و عامة ملحقات و منسوبات من المسلخ(٤) و البیوتات(٥) و الحیاض(٦) و التون (٧)
نام آسیابها:
نام آسیابهایی که در این وقفنامه آمده عبارت است از: میران، کلانتری، خبار، کلویه، علیا و سفلی
نص وقفنامه:
«موازی(٨) یک سهم مشاع مکمل از جمله موازی هشت سهم کل موازی سی شبانه روز تمامی طاحونه(٩) مشهور به طاحونه کلویه دایره به میاه(١٠) قنوات شادابخت قصبه نیریز... سه سهم مشاع مکمل از جمله کل موازی پنج سهم تمامی طاحونه مشهور به طاحونه علیا دایره به میاه قنوات مذکوره... طاحونه سفلی، طاحونه دایره به میاه قنوات آبادزردشت، طاحونه خبار دایره به میاه قنوات خبار
گو کریمه (= گودکریمه)
نام این گود در عبارت زیر آمده است: «مع موازی یک قطعه ارض بیاض واقعه در قریب کل کان معروفه به گو کریمه محدوداً قبلیاً(١١) و غربیاً به شارع عام و شرقیاً به ارض درب باغ متصرف فیه کاتبالحروف»
ارض رکان: ارض رکان واقعه در خلف قنوات و میان چاه.
ارض عَضُدی: ارض بیاض مشهوره به عَضُدی.
ارض درب بستان کمالی: یک قطعه ارض بیاض مشهوره به ارض درب بستان کمالی
ارض درب بیان: کلّ ارض بیاض واقعه در درب بیان.
ارض پای تخ: کلّ ارض بیاض موصوفه به ارض پای تخ.
قریه رستاق: به صورت مکرر. بستان جهانآباد واقعه در سر مقسم شادابخت.
نام مزارع:
نام مزارع بسیاری در وقفنامه مدرسه غیاثیه آمده است. پارهای از این نامها چنین است: مزرعه برنجزار، مزرعه ویگ واقعه در جانب شرقی قصبه نیریز، مزرعه بن خضران، مزرعه نورآباد واقعه در حوالی قریه رستاق قصبه نیریز، مزرعه سرمق، مزرعه بایره مشهوره به مرشدآباد و مزرعه بایره موسومه به مزرعه غیاثآباد واقعه در رستاق مذکور، بستان علیشاهی، ارزویه و...
نام رودخانهها:
رودخانه شور، رودخانه مشهور به دره.
نام کوه:
کوه سرخو: ارض شمسالدین متصله به کوه سرخو
نام اشخاص:
خواجه احمد انصاری: «شرقیاً به قلعه واقعه در حوالی مزار متبرک کثیرالانوار عمدهالشهداء الازکیاء المتشرعین و زبدة الصلحاء والعرفا و المتقین والمجاهدین خواجه احمد انصاری- علیهالرحمة والغفران مناللهالباری-مشهور به علمدار حضرت رسالت پناهی- صلواتالله و سلامه علیه و علیاله اجمعین الی یومالدین.»
پیرمراد:
صبویاًً به ارض متصرف فیه ورثه شرافت پناه خواجه ملک احمد ثم قبرستان واقعه در درب باغ و مزار کثیرالانوار مشهور به پیرمراد، عیلهالغفران.
حاجی علاءالدین: نام محافظ شحاذخانه
حاجی عبدالسلاما: کلانتر نیریز
شیخ ذُخر و آش نذری _ سوای سُدس مستغل و مالاجاره و حاصل بازارچه و قحوه [= قهوه] خانه و کاروانسرای مذکور که سابقاً عالیحضرت غفران و رضوانپناه... شرفالدین عبدالله مینباشی، والد ماجد عظیمالقدر و الشأن، علیهالرحمه والغفران، حضرات عالی درجات واقف، نذر و عهد شرعی و حبس ملّی نموده که صرف مصالح آش خیری که هر هفته در درب مزار کثیرالانوار، قطبالاولیاءالمحققین و کهفالاصفیاء المتشرعین سلطان قطبالدین شیخ ذُخر نیریزی، علیهالرحمه و التحیه والرضوان، ساخته و صرف فقرا و مساکین میشود کرد.
پینوشت:
١- مروجه: رواجداده، ترویجشده
٢- محاذی: مقابل، برابر
٣- کافه منضمات: همه ضمیمهشدهها و پیوستهها
٤- مسلخ: رختکن حمام
٥- بیوتات: جمع بیوت. بیوت خود جمع بیت است. بیت: خانه، اتاق
٦- حیاض: جمع حوض؛ آبدانها، حوضها
٧- تون: آتشدان حمام، گُلخن
٨- موازی: مقابل، برابر
٩- طاحونه: آسیا
١٠- میاه: جمع ماء، آب
١١- قِبلی: منسوب است به قبله، طرف جنوب
شرایط و تعداد طلبهها
تعداد طلبههای مدرسه، دوازده نفر بوده که با اجازهی متولی بیش از این هم میتوانسته باشد.
طلبهها باید شیعه دوازده امامی و متبرّی و بیزار از دشمنان دین باشند و به فسق و فجور متظاهر و به خلاف مذهب متهم نباشند.
طلاب مدرسه دو دستهاند: متأهل و غیرمتأهل. طلابی که متأهلند باید یک سوم اوقات روزهای هفته در مدرسه باشند و در روزهای دیگر و در شبماندگاری (بیتوته)، مختارند امّا طلاب غیرمتأهل، باید یکسوم روزهای هفته و بیشترینه شبها در مدرسه بمانند. نصِّ وقفنامه: «متولی یک نفر که از علوم دینیه از تفسیر و فقه و... که از سکنه مدرسه ممتاز بوده باشد به جهت افاده علوم مسفوره(١) که در ایام تحصیل در مدرسه مذکور به درس و بحث اشتغال داشته باشد تعیین نماید و موازی دوازده نفر از طلبه کرام اثنی عشریالمذهب... متبرّی (٢) از اعادی دین، غیر متهمین بخلاف مذهب، غیر متظاهری الفسق(٣) و زیاده از عدد مذکوره که موازی ده نفر است به اذن و تجویز متولی، ساکن مدرسه باشند و از حاصل و نماء موقوفات موظف(٤) و به استفاده علوم مسفوره اشتغال نمایند.
شرط دیگر آنکه طلبۀ متأهلین باید که ثلث ایام هفته در مدرسه باشند و در باقی ایام و بیتوته مختارند و غیرمتأهلین باید که ثلث ایام هفته و اکثر لیالی در مدرسه به سر برند و در باقی مدّت مختارند.
مسافرت طلبهها
درکُلّ مسافرت طلبه سه گونه بوده است: مسافرت معمولی، مسافرت به حجاز و زیارت قبر پیامبر، مسافرت قبور ائمه که برای هر یک مقرراتی ضبط شده است.
اگر طلبه مسافر، قصد برگشت به مدرسه را داشته باشد تا مدت چهل روز، به حجره مختصّ خود سزاوار است. حقوق و وظیفۀ خود را دریافت میکند امّا اگر طلبه به مدرسه برنگردد، متولّی مدرسه میتواند وظیفه چهل روز غیبت او را بین طلبههایی که وظیفه و حقوق نمیگیرند، تقسیم کند. اگر مسافرت طلبه، به آهنگ زیارت خانه خدا و مدفن پیامبر(ص) و ائمه(ع) باشد، در مورد اوّل هفت ماه و در مورد دوم (زیارت قبرائمه)، شش ماه، به حجرهاش، حق دارد و چون به مدرسه برگردد نصف وظیفۀ او را پرداخت میکنند و نصفه دیگر را به شخصی میدهند که به جای وی در حجره، سکونت داشته است : نِصِّ وقفنامه: «چون یکی از حضرات طلبه کرام ساکنین مدرسه مذکوره سفر به قصد عود به مدرسه اختیار نماید تا مدّت چهل یوم به حجرۀ مختصه و وظیفۀ(٥) مقرره، انسب(٦) است و چون عود نماید حجره و وظیفه سابق و حال حضور تسلیم وی نمایند و اگر ننماید حجره و وظیفه مومیالیه(٧) به اختیار متولی است که وظیفه چهل یوم ایام غیبت را فیمابین طلبۀ غیرموظفین ساکنین مدرسه مذکور سویت(٨) نماید و اگر سفر مذکور به قصد طواف بیتالحرام و زیارت حضرت رسالت پناه محمدی(ص) و ائمه معصومین(ع) که در اول مدت هفت ماه و در ثانی مدت شش ماه به حجره احق است و چون عود به مدرسه نمایند نصف وظیفه مقرره را تسلیم ایشان نمایند و نصف تتمه را به شخصی که عوض ایشان در مدت غیبت در حجره ایشان سکنی داشته اعطاء نمایند.
خادم و مؤذن مدرسه
مدرسه غیاثیه خادم و مؤذن داشته است که از در آمد موقوفات، وظیفه و حقوق دریافت میکردهاند. کارِ تمیزکردن مستراح مدرسه و گشودن و بستن درِ مدرسه و انجام پارهای از کارهای طلاب بر دوش خدمتگزار مدرسه بوده است.
مؤذّن مدرسه، بانگ نماز (اذان) میگفته است. وی میبایست صالح و درستکار و آگاه به اوقات نماز بوده باشد. نصّ و قفنامه:
«و یک نفر خادم به جهت کَنس(٩) مدرسه و فتح و اِغلاق(١٠) درب و قیام به مصالح و ما یتعلق بهای(١١) طلبه کرام تعیین نمایند که به امور مسفوره قیام نموده و از حاصل موقوفات مدرسه موظف بوده. یک نفر دیگر بصیر به اوقات صلوة متصف به صفتِِ صلاح تعیین و مقررّ دارند که در مسجد مذکور به شغل اذانگویی قیام نموده هر ساله به تجویز متولی از حاصل موقوفات مسجد به جعاله مقرره موظف و تسلیم وی مینمایند. »
پینوشت:
١- مسفوره: نبشته، بیانشده و اشارهشده
٢- متبرّی: متعرض، مخالف. در اینجا بیزاریجوینده
٣- غیرمتظاهریالفسق: کسانی که به فسق تظاهر ندارند. در اصل متظاهرین بوده که به قاعدهی دستور زبان عربی، به سبب اضافه شدن، نون آن حذف شده است.
٤- موظّف: مقرریبگیر، مستمریبگیر
٥- وظیفه: مبلغی یا جنسی که برای امرار معاش به کسی دهند، مقرری، مستمری
٦- انسب: شایستهتر، درخورتر، مناسبتر
٧- مومیالیه: اشاره شده به سوی او، مشارالیه
٨- سویت: برابری با اعتدال، راستی، یکسانی (لغتنامه) منظور این است که مساوی تقسیم کند.
٩- کنس: روفتن خانه را.
١٠- اغلاق: بستن در.
١١- مایتعلّقبها: آنچه که بدان وابسته است، آنچه که به او تعلق دارد
مسجد و مدرسه غیاثیه از بناهای بسیار قدیمی نیریز بوده که امروزه هیچ نشانی حتی از محل بنای آنها در دست نیست. در بخشهای پیشین، به بخشی از وقفنامه، محلات و اشخاص نام برده در آن اشاره شد.
در ادامه بخشهای دیگر آن آورده میشود:
مدرسه غیاثیه کتابخانه داشته است. در وقفنامه، سیاههای از کتب موجود در مدرسه، ضبط شده است. یکی از این کتب دو جلد قرآن مجید است. یکی از این قرآنها در یک جلد و دیگری در سی جلد، مجلّد شده بوده است.
واقف اجازه داده که این قرآنها در ختمها به مساجد دیگر و مکانهای متبرک برده شوند، به شرط آنکه پس از قرائت و استفاده به مدرسه باز گردانده شوند:
«وقف صحیح شرعی و حبس صریح ملی نمودند حضرات عالیات سامی مرتبات(١)... موازی دو جلد کلامالله حمید مجید که از آن جمله یکی در موازی سی جلد مضبوط و مجلّد و یکی موازی سی جزء کلامالله در یک جلد مضبوط و مجلّد است، وقف بوده باشد بر مؤمنین و مؤمنات... سیّما طلبه عظام ساکنین مدرسه مسفوره و واردین مسجد و مدرسه مزبوره که از آن تلاوت و بهرهمند گردند و مکان ضبط دو جلد قرآن، مسجد و مدرسه مذکوره بوده باشد و اگر چنانچه موازی یک جلد کلامالله مجید که هر جزوی در جلدی مجلّد و مجموع آن موازی سی جزء است به دستوری که در قصبه نیریز معمول است و مستمر گردیده به جهت تلاوت مؤمنین و مسلمین در ختمات(٢)، به مساجد دیگر و امکنه مشرفه و بقاع الخیر(٣) و مقابر مؤمنین و مؤمنات و مسلمین و مسلمات که واقع است در قصبه مزبوره، برند مختار و مأذونند به شرط آنکه بعد از اتمام قرائت، در همان مسجد و مدرسه مذکوره آورند و به مکان مقرره ضبط نمایند.»
پارهای دیگر از کتب کتابخانه مدرسه عبارتند از:
«مختصر(٤)، تلخیص مطوّل(٥) که هر کدام در جلدی علیحده مجلّد است. دو جلد. مثنوی مولانای روم و مجموعه از نصایح و اشعار اکابر و فضلا که در دو جلد مضبوط است.»
«تفسیرکلامالله حمید مجید مسمّی به مجمع البیان دو جلد.»
«من لا یحضرهالفقیه یک جلد. استبصار یک جلد. تفسیر سوره کریمه یوسف که به فارسی نوشتهاند یک جلد.»
شرایط امانت دادن کتاب
کتابهای مدرسه غیاثیه طبق مقرراتی به امانت داده میشده است.
امانتگیرندگان به دو دسته تقسیم میشوند یکی مدّرسان و طلّاب مدرسه و دیگری کسانی که ساکن مدرسه نیستند.
در مورد اول ضابط و (به زبان امروزی کتابدار) باید سررشته نگاه داشته که چیزی از کتاب، ضایع و خراب نشود و در مورد دیگر باید دو برابر قیمت کتاب را از امانت گیرنده دریافت کند. شرط دیگر آن است که کتابها نباید بیش از سه ماه نزد امانتگیرنده، بماند و در صورتی که به بیش از این مدّت، نیاز داشته باشد باید کتاب را به کتابخانه بازگرداند تا به مدت یک هفته در کتابخانه باشد و سپس دوباره در مقابل گرفتن وثیقه، بدو امانت داده شود.
نصّ وقف نامه:
«مشروط آنکه کتب مذکوره در مدرسه مسفوره، مضبوط بوده به وقت احتیاج به هر یک از حضرات مدرّس و طلبه عظام که رجوعی داشته باشند داده، ضابط کتب سر رشته بر آن نگاه داشته[؟] که چیزی از آن در مقام ضَیاع(٦) و تلف نبوده اگر احدی از غیر طلبه ساکنین مدرسه رجوعی به کتب مسفوره و اهلیت آن داشته باشند که از آن منتفع گردد، ضابط کتب مذکوره بعد از اخذ وثیقه که ضعف(٧) قیمت کتاب مأخوذ بوده باشد از او باز یافت و ضبط کتاب مذکور را به او سپارد که از آن منتفع شده زیاده از مدت سه ماه نزد احدی که وثیقه داده نگذارند و اگر چنانچه رفع احتیاج او در عرض مدت مسطوره نشده باشد کتاب مذکور از وی ستاند [متن: ستاد] یک هفته در مکان خود ضبط و بعد از آن به مومی الیه داده، اخذ وثیقه به شرح فوق نموده تا زمانی که رفع احتیاج وی شود.»
پینوشت:
١- سامی مرتبات: سامی: عالی، بلندمرتبه/ سامی مرتبات: بلندمرتبهها
٢- ختمات: ختمها، مراسم ترحیم
٣- بقاعالخیر: مکانهای خیر/ بقاع: جمع بقعه.
٤- مختصر: نام کتابی در بلاغت از سعدالدین تفتازانی. تلخیص: گویا منظور واقف کتاب تلخیصالمفتاح از خطیب قزوینی است.
٥- مطوّل: نام کتابی در بلاغت از سعدالدین تفتازانی به سال ٧٩٢.
٦- ضَیاع: تباهشدن، تلفگردیدن
٧- ضعف: دوچندان، دوبرابر
موارد مصرف در آمد موقوفات
درآمد موقوفات مدرسه و مسجد مزبور، در موارد متعدد هزینه میشده است که مهمترین آنها، پرداخت وظیفه و حقوق مدرسان و طلاّب مدرسه بوده است و بخشی نیز صرفِ آبادانی خود موقوفات و جلوگیری از خرابی آنها میشده است. مبلغی از در آمد، صرف آش خیر میشده است: «یک سدس حاصل آنها کماکان صرف مصالح آش خیر و به فقرا و مساکین عاید گردد.»
یکی دیگر از موارد مصرف درآمد موقوفات، هزینه روغن چراغ دالانِ شارع مسجد مدرسه بوده است:
«و موازی دو قطعه ارض بیاض واقعه در آبرود مذکوره یکی مشهور به ارض رکان واقعه در خلف قنوات و میانچاه و دیگری مدعوّة به ارض زرگری که قدر فیمان و حدود اربعهی آن در تحت املاک موقوفه سابقاً ذکر شده و تحریر یافته، وقف بوده باشد بر مسجد مزبور که حواصل و نمای او را بعد از وضع مؤنات(١) به شرحی که مرقوم میگردد صرف خرج تعمیر و قیمت فرش و روشنایی و حق الجعاله(٢) مؤذن و خادم و قیمت روغن چراغ که در دالون شارع مسجد و مدرسه و بیتالخلاء(٣) ضروری است نمایند.»
بخشهایی از وقفنامه
وقفنامه با این عباراتِ مسجّع تازی آغاز میشود :
بسمالله الذی تنزه ذاتُه عنالامکنه والجهات و تقدس وجوده عنالازمنه والحرکات و تعالی شأنه عنالحد و عدّالصفات و توسّل الی نیل سبحان رحمتهالمتوسلون بالصدقات و تقرّب الی جناب حضرتهالمقربون با لقربات(٤) و ...
پس از عبارات تازی و مسجع بالا، دو بیت زیر آمده است:
ای حمد و ثنایت سبب عزّ و جلال
و از [متن: ار] اسم تو نامی صحف اهل کمال
نام تو کلید مخزن هر علمت
ای قادر و قیّوم و قدیر متعال
سپس سخن را به ستایش خداوند افتتاح مینماید:
افتتاح کلام به نام واجبالاعظام سلطانی سزد که به امر نافذ: «انّ لی جنود مجنده»(٥) اعیان ممکنات را از سر حدّ عدم به دارالملک وجود متوجه ساخت و منشور خلافت کبری به نام آدم خاکی مرقوم رقم عنایت گردانید و او را به خلّه خلّت «و اصطفا و تشریف شریف اضافت و احتساب نواخت. [...]
اوست کز روز ازل مسند دین داده به علم
تا نهد شمع هدایت به ره اهل ضلال
قدرت اوست که آراست گلستان وجود
حکمت اوست که داده است به ما علم کمال
نعت و ستایش پیامبر
والصلاه والسلام الاتّمان الاشرفان الاشملان الاکملان والتحیّه الزکیّه البهیّه المتبرکات علی مَن فَضّلَهُ علی جمیع اهلالارضین والسموات وارسله بالایات البینات و خُتم به الرساله و خَصَّ به العروج فی اهل المقامات اعنی نبی الرحمه و کاشف الغمّه و شافع الاّمة فی العرصات الذی بَعَثَهُ الی کافه الخلایق من الانس و الجان و انزل علیه الصحیفه الشریفه الفرقان(٦)
او رسولی که بی دوات و قلم
کرد انشای علم در عالم
کسب هر علم در ازل فرمود
مشکل هفت چرخ حل فرمود
وصیت افاده و استفاده آیات معجز سمات فرقانی در ایوان کیوان انداخت و احکام مبارک آسمانی بیقیل و قال ساخته در مدرسه زمان منسوح ساخت و عَلَمِ عِلم حقایق معارف یزدانی به مصدوقه «علّم بالقلم علّم الانسان مالم یعلم»(٧) در میدان آرزوی ارباب طلب که خلاصۀ اهل عالمند، افراخت.
نعت خلق کسی که قرآن است
وصف او خلق را چه امکان است
نعت ائمه
«... سیمّا ابن عمّه و وصیه و اخیه و کاتب وحیه و مخزن علمه و ابو بنیه و خلیفته بالنصّ الجلی الذی نام فی مضجعه و قام بامره و حارب مع اعدائه و بَدَلَ نَفسَهُ لِنفسِهِ الشریف اعنی امام المشارق و المغارب و مظهر العجایب و مظهر الغرائب اسدالله الغالب و مطلوب کلّ طالب امیر المؤمنین و قُدوة السالکین المتقین و یعسوب الدین و قائد الغرّ المحجلین ... (٨)
محبهم مومن تقی فی الجنة مخلدا عَدوّهم کافر شقی فی النار مؤبدا» (٩)
پینوشت:
١- وضع مؤنات؛ وضع: کمکردن/ مؤنات: مخارج
٢- حقالجعاله: مزد، پای مزد
٣- بیتالخلاء: مستراح
٤- بسما...: به نام خدایی که ذات او از مکانها و جهات و هستی او از زمانها و حرکات منزه و برتر است و شأن او از حد و شمارش صفات برتر است و متوسلان با صدقه به رسیدن رحمت او متوسل میشوند و مقربان با کارهای نیکو و طاعات، به درگاهش تقرب جویند.
٥- اِنّلی: به درستی که من سپاه گرد و جمع شده دارم. در حدیث آمده است: الارواح جنود مجنّده.
٦- درود و سلام تمام شامل کامل و تحیّت پاک روشن بر کسی باد که خداوند او را بر همهی اهل زمین و آسمان برتری داد و او را با آیات روشن و بیّن فرستاد و پیامبری را به او ختم کرد و عروج به مقامات را به او اختصاص داد یعنی پیامبر رحمت و زدایندهی غم و شفیع امت در عرصه قیامت. کسی که خداوند او را به همه مخلوقات از انسان و جن مبعوث کرد و صحیفه شریف قرآن را بر او فرستاد.
٧- علّمبالقلم: ... (علق/ ٤): به وسیله قلم آموخت. آنچه را که انسان نمیدانست به تدریج به او آموخت.
٨- بهویژه پسرعمو و وصی و برادر و کاتب وحی و گنجینه دانش و پدر فرزندان و جانشین او به نص آشکار، کسی که در خوابگاه او خفت و به امر او قیام کرد و با دشمنانش جنگید و جان خود را برای جان شریف بذل کرد. یعنی پیشوای مشارق و مغربها، مظهر عجایب و غرایب، اسدالله پیروز و کسی که هر جویندهای او را طلب میکند، امیر مؤمنان و پیشوای سالکان پرهیزگار، یعسوب دین و رهبر مسلمانان که از کثرت وضو و مسح دست و پای و پیشانی سفید و نورانی دارند.
٩- دوستدار آنها مؤمن و پرهیزگار و جاودانه در بهشت است اما دشمن آنها کافر و بدبخت است و در دوزخ ماندگار.
وصف شاه سلطان سلیمان
چون شریفترین امری که بر محبان خاندان حضوصاًً منتسبان و دودمان ولایتنشان... عین فرض و فرض عین است بعد از حمد ملک مِنعام(١) واجبالاعظام و نعت اعلی جناب سیّد اََنام [علیه] افضلالصلوة والتحیه والاکرام و منقبت اعلی حضرت شاه ولایت منزلت هدایت [و] مرتبت:
امام امم هادی اِنس و جان
علی ولی مقتدی توأمان
وصی نبی و قریشی نسب
پناه عجم پادشاه عرب
... ذکر القاب همایون پادشاهی اثنا عشریالمذهب لایق شد[...] خسروی که انجم با آنکه همگی چشم شده، صاحبقرانی چو او درهیچ قرن ندیده و افلاک با آنکه همه تیزگوش گشته، طنین طنطنه صاحبدولتی به این مرتبه نشنیده. سعادت و اقبال به یمن سمت غلامی آن اعلیحضرت به صفت قبول موصوف شوند، ظفر و نصرت در نیمروز کمال از بیم زوال به سایه چتر همایونش پناه آورند، تیغش آفتابی است که چون عدو او را در سمت الرأس(٢) بیند وقت زوال خود داند. آبی است که شرار آتش شرارت و حقد از سینه مخالفان باز نشاند بل آتشی است که چون در صحرای رزمگاه درگیرد دشمنان را گیاه صفت خشک و تر بسوزاند. آینه روشنی است که عروس رخسار ملک، چهره خود را جز در صفای او نتواند دید. جوهری است کاردان که دشمن سودایی جز به نقد جان، جوهری از آن نتواند خرید. پاکگوهریست از خاندان «وانزلناالحدید» مهیب پیکری، صفتِ صفوت او «فیه بأس شدید»(٣)
تیرش حَمامی(٤) است مُسرع که اجل، نامه اعدای دولتش بر پای بسته یا پیک تیز رویست که پیغام از مَلَکالموت به احضار مخالفان آمده معنی [یی] است باریک در دل تاریکِ خصمش سرزده. خیالی است راست در دماغ حُسادِ دولتش جای گرفته، چتر عظمت دثارش(٥) بر سر، خود آسمانی است که خورشید در سایه اوست. ایوانی است که طبقات سموات رفعت سمات، نردبان نُه پایه اوست. یکرانِ(٦) سبک خیزش تندبادی است سلیمان زمان بر آن سوار، دیوزادیست پریپیکر و عفریت(٧) رفتار. نی نی، فلکالافلاکست کو سلیمان زمان را خورشیدوار یک روز از مشرق به مغرب رساند یا نسر طایر است که به یک شبانروز گِرد جهان برآید. چون در میدان جهاد بر طبقِ «والعادیات ضبحا(٨) به اعدای دین جولان نماید، فلک غبار ظفر آثارش را که به تشریفِ «فاثرن به نقعا»(٩) مخصوص [متن: محسوس] است، توتیای چشم خورشید سازد. هر که چون عقاب سر به طغیان و تعّدی برآورد، کبوتروارگردنش بر طوق کشد و هر که چون باز چنگل عداوت گشاید از زنجیر، زنگ بر پایش بندد و... مبارک فالش هر کجا عنان توجّه متعطف(١٠) سازد، لشکر مخالف از صیت صولت او انهدام یافته راه ادبار پیماید... نصرت آیتش هر جا به عزم مضی روی اقبال آورد، در حال فتح به [متن: و] استتقبال آید و چون با خشم بهرام انتقام به میدان قتال که شکارگاه شیران است برآید، بهرام را گور پندارد و شیر را مور شمارد. به حکم عدالت بار گران سر از گردن دشمن ضعیف برداشته و به رسم ایالت، تخم پیکار بر دل مخالفان کاشته و عجب آنکه خار کارد و گُلِ فتح بار آورد. سایهی عالیِ فلک قدرش، مسکن آفتاب تابان و گَرد موکب عالم گردش، سرمه چشم سروران. همّت بلند نهمتش... کافه خلایق را محزوز [محظوظ؟] و مسرور ساخته و آوازهی دادگستری... عدالتش، کَسری(١١) دیگر در طاق کسری(١٢) انداخته :
چو ایوان عدلش بر افراختند
جهان را چو خُلد برین ساختند
سپهر روان فرش ایوان او
زمین و زمان داعی جان او
جلالش عَلَم بر ثریا زده
نوالش(١٣) دم از هفت دریا زده
به صورت بود گنج علم طلسم
به معنی بود جان کونین جسم
رخ فرخش قبله مقبلان
غبار درش کُحل(١٤) روشن دلان
و هو سلطانالاعظم، ابوالغازی(١٥) (متن: الغاضی) سلطان سلیمان شاه الحیدریالحسینی الموسویالصفویالاثنی عشری، بهادرخان- خلّدالله تعالی ظلالَ (متن: ضلال) خلافتِه(١٦) [...]. امید کافه بندگان درگاه عرش انتباه خصوصاً داعی دوام عمر و دولتِ ابد قرینِ فیروزی توأمان و راقم این صحیفه صحیحه و وثیقه صدق و بیان آنکه لَمَعات آفتاب دولت بیزوال و رَشحات سحاب معدلت و اقبال آن لُجّه بحر کرامت و احسان در فضای (متن: فزای) جهان به ساحت دوران ظاهر و متقاطر باد و هرگز به نوبهار بخت بلند و شاخسار طالع ارجمند آن خلاصهی دودمان مرتضوی و مروّج مذهب بر حق اثنیعشری - صلواتالله و سلامعلیهم اجمعین- که از مَهبّ(١٧) (متن:محب) شمال فرخنده فال«و نفخنا فیه من روحنا(١٨)» و از مَصبّ(١٩) زلال کوثر «فانفجرت منه اثنتا عشره عینا(٢٠)» طراوت پذیرفته، آفت خزان و آسیب نقصان (متن: نخصان) مرساد (متن: مرصاد).
پینوشت:
١- مِنعام: بسیار بخششکننده
٢- سمتالرأس: نقطهای است از آسمان که بر وی امتداد قامت شخص راصد باشد.
٣- وانزلناالحدید فیه بأسشدید (٢٥/الحدید): و آهن را که در آن برای مردم خطری سخت و سودهایی است پدید آوردیم.
٤- حمام: کبوتر
٥- دثار: جامهی روی، روپوش
٦- یکران: اسب اصیل
٧- عفریت: دیو، اهریمن
٨- والعادیات ضبحا: (١/ العادیات): سوگند به مادیانهایی که به همهمه تازانند.
٩- فاثرن به نقعا (٤/ العادیات): و با آن [یورش] گردی برانگیزند.
١٠- متعطّف: مایل
١١- کَسر: شکست
١٢- کِسری: پادشاه، در بیت زیر، واژههای کَسری و کِسری آمده است:
ز کَسری که در طاق کِسری فتاد
جهان پایهای در درستی نهاد (لغتنامه)
١٣- نوال: عطا، بخشش
١٤- کحل: سرمه
١٥- غازی: کسی که در راه دین با کافران جهاد کند.
١٦- خلدالله...: خداوند سایه خلافتش را جاودانه کناد.
١٧- مهبّ: جای وزش باد، وزشگاه
١٨- و نفخنا...: (٩١/ الأنبیا): و از روح خویش در او دمیدیم.
١٩- مصبّ: جای ریختن آب.
٢٠- فانفجرت منه... (٦٠/ البقره): پس دوازده چشمه از آن جوشیدن گرفت.
ادامه دارد...