به کوشش: علیرضا . و
سالها پیش در مسیری عبور میکردم که دیدم بین دو نفر دعوای لفظی است. جلو رفتم تا بین آنها را بگیرم. یکی از آنها میگفت که مشسِی (مشهدی حسین) خری به من فروخته و این خر «آرگسیاه» است و به درد من نمیخورد. گفتم: مگر آرگسیاه چه عیبی دارد؟ گفت: خر آرگسیاه بدیُمن است و «آمد و نیامد» دارد و به درد من نمیخورد و خر را پس داد.
کنجکاو شدم و پرسیدم: چیز دیگری هم هست که آمد و نیامد داشته باشد؟ گفت: بنشین تا برایت تعریف کنم؛ و این گونه از باورهای مردم قدیم صحبت کرد:
خر آرگسیاه، خر دُم عقربی و مانند اینها خوب نیست، زندگی آدم را خراب میکند و خر پیچپهلو رزق و روزی را میبرد. آن وقتها حتی کبوتر و پرندگان دیگر هم برای بعضیها آمد و نیامد داشت. صبح اگر از خانه بیرون میآمدی و در راه گربه میدیدی، باید دوباره به خانه برمیگشتی. بنا به عقیده برخی، کسانی هم بودند که روی خوبی نداشتند و اگر صبحها بعد از بیرونآمدن از خانه، چشمت به آن شخص میافتاد، باید به خانه برمیگشتی، یا اگر از او چیزی میگرفتی، به دلت میافتاد که روز خوبی نداری.
از باورهای دیگر مردم این بود که بعضی از افراد که شیر و ماست میفروختند، شب محصولات خود را به مشتری نمیدادند؛ بلکه شیر خود را مایه ماست میزدند و شیر بدونمایه نمیفروختند و میگفتند خریدار مایه پنیر میزند و شیر گوسفندها خشک میشود. میگفتند نباید شبها، سفیدی از خانه بیرون برود.
گذاشتن تخممرغ زیر تایر ماشین موقع مسافرت و رد شدن روی آن از دیگر کارهای مردم نیریز بود که در حال حاضر نیز بعضیها آن را اجرا میکنند.
گاهی نشستن زاغ یا به قول ما نیریزیها «کُرُنجَک» روی بام خانه را نشانه برکت میدانستند.
اگر درخت داخلِ خانه یا باغ میوهای میداد و سه تا از میوههای آن به هم وصل بود و شکل خاصی داشت، آن را بدیمن میدانستند و میگفتند این خانه نابود میشود.
کسانی که در زمین وقفی رد میشدند، کفششان را میتکاندند تا خاک وقف به آن نچسبد و آن خاک را به خانه نیاورند. خیلیها حتی در زمین وقفی راه هم نمیرفتند.
بعضی از افراد غذای مرده را نمیخوردند. عدهای در قدیم به فالگوش اعتقاد داشتند و سر یک چهار کوچه مینشستند؛ اولین نفری که رد میشد و داشت حرف میزد، اگر خیر بود به عنوان خیر، و اگر شر بود، به عنوان شر میگرفتند.
باور برخی افراد این بود که حمامهای قدیمی جن دارد و باید موقع واردشدن بسما... گفت.
هیچوقت از ترس« آل»، زن زاییده را در خانه تنها نمیگذاشتند.
اگر عروس تازهوارد، به خانهای میآمد و اتفاقی پیش میآمد، میگفتند قدم خوبی ندارد و بدشگون است.
موقع ریختن آبِ جوش بسما... میگفتند و عقیده داشتند با این کار آب روی جن ریخته نمیشود.
بیشتر باغداران در روز عاشورا روی باغ خود آب نمیبستند و آن را بدیمن میدانستند.
اجازه نمیدادند زن حامله میت را ببیند و عقیده داشتند چشم بچه شور میشود. حتی زمان قدیم و زمانی که مرده را در خانه میشستند، زن حامله نباید روی آب مرده رد میشد.
بیشتر مغازهداران دشتِ اول سر صبح و غروب موقع روشنکردن چراغ مغازه یا به قول خودشان سرِ چراغ، نسیه نمیدادند.
آنها صبح زود که هوا تاریک بود و به مغازه میآمدند و همینطور عصرها چراغ را روشن میکردند و شعری میخواندند:
یا شاهچراغ بیعت ما با تو درست است
لعنت به کسی که عهدش با تو سست است
یا شاهچراغ بزن گردن خران را
نه آن خرانی که بار بُردارند
همان خرانی که مردمآزارند...
نظر شما