تعداد بازدید: ۱۴۸۴
کد خبر: ۱۱۰۴۱
تاریخ انتشار: ۰۹ آبان ۱۴۰۰ - ۱۳:۴۱ - 2021 31 October
گنجینه‌های ادب
محمد ماغوط
زاده‌ ۱۹۳۴میلادی، شاعر و نویسنده اسماعیلی مذهب اهل سوریه. او مانند دو هموطن دیگرش آدونیس و نزار قبانی سال‌ها دور از کشورش زندگی کرده ‌است. زبان شعر او کاملاً منثور است و فقط به مضمون در شعر می‌اندیشد و تلاش می‌کند که به کمک مجازها و استعاره‌ها و کنایه‌ها کوتاه‌ترین راه را برای رسیدن به معنی بیابد. محمد ماغوط در شعر معاصر عرب شاعری صاحب سبک و چهره‌ای شناخته شده‌ است. او همچنین از مؤسسین نشریه تشرین می‌باشد.

بیشتر آثار داستانی و نمایشی و اشعار او در جشنواره‌های عربی و بین‌المللی جوایزی دریافت نموده ‌است.

او از پیشگامان و توسعه‌دهندگان قصیده النثر در شعر عربی است. او از کودکی با رنج و درد ملّت آشنا شد و در دوران نوجوانی، شاهد اشغال فلسطین و اوضاع نابسامان کشورهای منطقه بود. مشاهده این اوضاع، نوعی روحیّه تمرّد را در شخصیت او به وجود آورد؛ به گونه‌ای که در نوع شعری وی نیز تأثیر گذاشت و به قصیده النثر که نوعی تمرّد از قوانین شعر و رعایت وزن و قافیه و عروض بود، روی آورد و از پیشگامان قصیده النثر گردید. او به عنوان یک ناقد اجتماعی به انتقاد از وضع موجود عرب و ضعف و سستی آن‌ها در برابر سلطه جویان و به خصوص اسراییل پرداخته‌است و در آثار خود آن‌ها را به وحدت و یکپارچگی و مقاومت فرا می‌خواند.

نوشته‌های ماغوط که سرشار از حسّ ملی و میهنی است، اعجاب و تقدیر شعرا و نویسندگان معاصر وی را برانگیخته است. او در آثار خود وصف مشکلات و رنج‌های جامعه را با طنز در هم آمیخته و فروپاشی اخلاقی حاکمان منطقه را آشکار کرده‌است. وی از طنزآوران ممتاز و نامی جهان عرب به‌شمار می‌آید.

ماغوط در سال 2007 میلادی درگذشت.

اشعار زیر از اوست:

ترسيده‌ای؟ از كه؟

از جهان؟ 

من جهانت

از گرسنگی؟

من گندمت

از بيابان؟ 

من بارانت

از زمان؟

من كودكی‌ات

از سرنوشت؟

من هم از سرنوشت می‌ترسم...

*****

مادرم! ...

برای نجات من بشتاب

بیا و مرا 

در جیب روستایی ژرفت پنهان کن

زیرا مرگ 

از هر سو مرا احاطه کرده‌است…

آه مادر!

چه می‌شد اگر هیتلر نقاش باقی می‌ماند

و مارکس در کودکی از آسم می‌مرد…

آه مادر!

اگر آزادی برف بود

تمام عمر بی‌سرپناه می‌خفتم...

*****

اگر بخواهی در هر یک از کشورهای عربی شاعر بزرگی باشی، می‌باید راستگو باشی و برای آنکه صادق بمانی، باید آزاده باشی و برای آزادگی نیز می‌باید زندگی کنی و برای آنکه زنده بمانی باید لال و گنگ و کر و کور باشی.

*****

تو اما کیستی ؟

کشتی‌ای ؟ بادبانت کو ؟

بیابانی ؟ بادهایت کو نخل‌هایت کو ؟

انقلابی ؟ پرچم‌ها و زنجیرهایت کو ؟

شناختی فراتر از شناخت شب از تو ندارم من

اما آن که بخواهد تو را بگیرد از من

با بزرگترین خشم تاریخ رو به رو ست

به سان آن که انگشتری ها و مانده‌ی پول و دارایی سربازهای کشته شده را

به یغما می‌برد در حالی که هنوز در میدان جنگ خون می ریزند

بگو به آن که قصدی دارد

این پسرم است در حالی که من او را نزاییده‌ام

این وطن من است و مرزی برای آن نمی‌شناسم

این اشغالگر من است و در برابرش فریاد نمی زنم و سنگی برنمی دارم

خونش را مباح سازید و او را بکشید

اما به شرطی که میان بازوانم بیفتد

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها