در دورانی که شاه شخصاً دیپلماسی ایران را هدایت میکرد و در واقع خود نقش وزیر خارجه را به عهده داشت، دو مرحله را میتوان بازشناخت: یکی تا پیروزی اوپک و افزایش بیسابقه درآمد نفت در ۱۳۵۳ (۱۹۷۴) و دیگری از این تاریخ تا انقلاب اسلامی 1357.
در مرحله نخستین، سیاست شاه واقعبینانه و سازگار با منافع اساسی ایران بود. ولی در مرحله دوم گزافکاری در مورد نقش ایران در اقیانوس هند و همچنین ناشیگری در دادن وام بیحساب به هر کشوری که کاسه گدایی دست گرفته بود، سخت ایرادپذیر بود. به هر صورت با پیش آمدن انقلاب، برنامههای ایران در اقیانوس هند نیمه کاره ماند و با کاهش درآمد نفت از ۱۳۵۵ (۱۹۷۶) به بعد، دیگر پولی در بساط نماند و در نتیجه گفتگوی ما بیشتر درباره همان مرحله نخستین است.
در این دوره بزرگترین خطری که ایران را تهدید میکرد از سوی کشورهای تندرو عرب بویژه مصر به رهبری جمال عبدالناصر بود. ناصر بر آن بود که سرزمین و ملت عرب را یگانه و نه تنها فلسطين، بلکه خوزستان را نیز که ناسیونالیستهای تجزیهطلب عرب آن را عربستان مینامند، «آزاد» کند. مرحله بعدی برنامه ناصر نزدیک کردن کشورهای اسلامی بر پایه همان هسته مرکزی عربی بود و در همه این برنامه دور و دراز، رهبری میبایست در دست مصر باشد. در شرایط آن روزها که جهان به دو بلوک تقسیم شده بود، شوروی پشتیبان مصر شد و این خود نگرانی ایران را دو چندان کرد. برای رویارویی با این وضع، ایران کوشید از یک سو با اسرائیل و ترکیه - دو کشور دیگر غیر عرب خاورمیانه - و از سوی دیگر با عربهای میانهرو و هواخواه غرب، به ویژه اردن، مراکش و در سالهای واپسین، عمان، روابط صمیمانهای برقرار کند. شاه در این راه بسیار کامیاب بود و با سران کشورهای نامبرده روابط شخصی بسیار نزدیکی داشت و تا اندازهای نقش برادر بزرگتر را ایفا میکرد و در لحظههای حساس با همه نیروی خود پشتیبان و چه بسا سخنگوی آنان نزد غربیها بود. پس از مرگ ناگهانی عبدالناصر به علت سکته در 28 سپتامبر1970، به تدریج مصر نیز به جرگه دوستان ایران پیوست.
سیاست شاه صرفاً جنبه دفاعی نداشت و بر آن بود که منافع ایران را در منطقه، تا آن جاکه شدنی بود، استوارتر سازد. در خلیج فارس، شاه با یکدندگی همراه با نرمش بهترین نتیجه ممکن را به دست آورد و توانست از یک سو مسأله ادعای ایران بر بحرین را، که به راستی خاری در راه عادی ساختن روابط ایران با کشورها و امیرنشینهای عرب پیرامون خلیج فارس شده بود، حل کند و از سوی دیگر بر جزیرههای تنب بزرگ، تنب کوچک و نیمی از ابوموسی دست یابد. در مورد عراق نیز با به کار بردن فشار پیوسته، چه از راه کمک به بارزانیها و چه از راه نگهداری تنش در سراسر مرز، سرانجام آن کشور را به زانو درآورد و به پذیرفتن نظر ایران درباره اروندرود واداشت.
پس از اصلاحات اجتماعی، شاه در میان کشورهای غربی نیز چهرهای تازه و نفوذ کلامی یافته بود و بر نظرات او درباره مسائل منطقهای ارج مینهادند. ریچارد نیکسون، یک ماه پس از برگزیده شدن به ریاست جمهوری آمریکا (نوامبر ۱۹۶۸)، ویلیام اسکرنتون (William Scranton) فرماندار پیشین پنسیلوانیا را مأمور بررسی وضع خاورمیانه کرد و به او دستور داد: نخست به ایران رفته و نظرات شاه را درباره منطقه بشنود و در پایان سفر خود دوباره شاه را ببیند و یافتههای خود را با او در میان نهد. چند سال بعد، هنگامی که نیکسون از سفر هشت روزه خود به شوروی به تهران آمد (مه ۱۹۷۲)، سر میز ناهار خصوصی، در محل اقامت خود در کاخ سعدآباد، نطقی ایراد کرد و گفت: «... با آن که کرملین قصر است، ولی هشت روز توقف در آنجا خفقانآور بود. [ولی] من اینجا، در خانه شخصی شاه، دارم نفس میکشم. زیرا ما خانه یکی هستیم و من خود را در خانه خود حس میکنم.» (یادداشت ۱۰ خرداد ۱۳۵۱). در این زمان دوستی با نیکسون جنبه بسیار خصوصی پیدا کرده بود. در تابستان ۱۳۵۱ (۱۹۷۲) عَلَم به توصیه شاه، فارلند سفیر آمریکا را به سفری به بیرجند و چابهار برد. عَلم نوشته: «راجع به انتخابات آمریکا صحبت کردیم که اگر رقیب نیکسون ببرد، برای دنیای آزاد خطرناک است. زیرا در مقابل کمونیسم جز از راه قدرت نمیتوان ایستاد. اینجا مطلبی به من گفت که احتیاط میکنم بنویسم. حتی ممکن است پنجاه سال بعد از مرگ من برای روابط ایران و آمریکا زیانآور باشد، گو این که حالا خیلی خوب و نشانۀ نهایت اطمینان رئیسجمهوری نسبت به شاهنشاه ماست (راجع به انتخابات آمریکاست). گفتم یقین دارم شاهنشاه با حسن قبول تلقی میکنند و من مطلب را عرض خواهم کرد. مطمئن باشید اجابت میشود...» عَلم در بازگشت جریان را گزارش کرد.«باعث تعجب خاطر شاهنشاه هم شد؛ ولی خوششان آمد. مطلب را قبول فرمودند، حالا منتظریم ببینیم از رئیسجمهور چه خبر میشود...» (یادداشت ۳۱ تیر تا ۸ اَمرداد ۱۳۵۱). پاسخ نیکسون چند روز بعد میرسد ولی عَلَم در این باره توضیحی نداده، و بی آن نیز حدس این که موضوع مورد گفتگو چه بوده است، چندان دشوار نیست.
ادامه دارد
برگرفته جستارگونهای از:
عالیخانی، علینقی (1393) یادداشتهای عَلَم، جلد اول، تهران: کتاب سرا، صص 92 تا 94
نظر شما