ایده یکی از دوستانش بود؛ این که کار گونیبافی را انجام دهد. دوستش که در یکی دیگر از شهرها کار میکرد، میخواست خط تولیدش را بفروشد و به وی پیشنهاد کرد که آن را بخرد و این کار تولیدی را در نیریز راهاندازی کند. این جوان جویای کار، پیگیری کرد تا ببیند داستان مجوز در نیریز به کجا میرسد.
اما دو شماره قبل سرمقالهای را با عنوان «٤٠ روز در نیریز، ٤٥ دقیقه در استهبان» خواندید.
در آن سرمقاله، برای نمونه داستان یکی از جوانان مستعد جویای شغل و کارآفرین آورده شد؛ کسی که میخواست کارگاهی در شهر خودش راه بیندازد تا خودش و تعدادی دیگر سر کار بروند.
خلاصه، این جوان ٤٠ روز دوندگی میکند و تنها با جملاتی نظیر: امکان مجوز نداریم، این کار تعریف نشده، رئیس نیست، معاون مأموریت است و... مواجه میشود.
در نهایت یکی از همشهریان خودمان به او میگوید چرا به استهبان نمیروی؟ اگر رفتی و پشیمان شدی با من!
در این شماره به طور مستقیم داستان را از زبان این جوان شنیدیم و با او مصاحبهای انجام دادیم که شرح آن را میخوانید:
*****
غریب آشنا
از زمانی که شروع به پیگیری کرد، به گفته خودش هر کسی چیزی میگفت. هر وقت به اداره صمت (صنعت، معدن و تجارت) مراجعه میکرد، خیلی کم پیش میآمد بتواند رئیس را ببیند و با او صحبت کند. کارمندان هم که یکی در میان نبودند. او پیگیری زیادی کرد؛ به طوری که همه کارمندان این اداره در روزهای آخر او را به اسم کوچک صدا میزدند و احوالش را میپرسیدند؛ اما کسی کاری برایش انجام نمیداد. ظاهراً نمیتوانستند برای طرح او کد جدیدی تعیین کنند و به وی مجوز بدهند.
در نهایت این جوان جویای کار با توجه به تجربه تلخ نیریز تصمیم گرفت که به توصیه دوستش، کار خود را از طریق استهبان پیگیری کند. ساعت ۱۲:۳۰ یکی از روزهای تابستان به سمت استهبان حرکت کرد تا فقط شرایط کار را از مسئولان استهبان بپرسد و ببیند آنجا شرایط چگونه است؛ در حالی که شاید امید زیادی به راه افتادن کارش نداشت و پیش خود میگفت: «وقتی در نیریز همه آشنا هستند و کارم راه نمیافتد، چطور میتوانم در شهر دیگری مجوز بگیرم؟»
*****
مشاوره ٤٥ دقیقهای
حدود ساعت ١٣ به استهبان رسید. مسئول و کارمندان اداره صمت استهبان وقتی عزم او را برای کار و سرمایهگذاری در این شهر دیدند، استقبال کردند و حاضر نشدند بگذارند حتی کوچکترین فرصت سرمایهگذاری از دستشان برود. آنها تمام تلاششان را برای جذب سرمایه و ایجاد اشتغال انجام دادند.
به گفته این جوان، وقتی او وارد اداره صمت استهبان شد، آقای قدمزن رئیس اداره با خوشرویی حداقل ۴۵ دقیقه با وی صحبت کرد و توضیحات مربوط به کارآفرینی، ایدهپردازی و طرحهای اشتغالزایی را به او داد؛ کاری که به گفته این جوان شاید اگر میخواست دوره آن را بگذراند، یکی دو میلیون تومان هزینه داشت. آن هم در شرایطی که رئیس نمیدانست این جوان کیست، او را نمیشناخت، نپرسید از کجا آمده و نام و نام خانوادگیاش چیست. آقای قدمزن توضیحات کامل را به او داد و پرسید چقدر میخواهی سرمایهگذاری کنی و پیشنهاد خودت برای راهاندازی چه شغلهایی است؟
این جوان مواردی را توضیح داد. رئیس گفت با این طرحها و سرمایهای که داری، گونیبافی و قارچ از همه بهتر است. با توجه به سرمایه جوان، قدمزن راهکار انجام کار از جمله اجاره خانه قدیمی برای پرورش قارچ و... را توضیح داد که در نهایت، طرح گونیبافی، مورد پسند کارآفرین نیریزی قرار گرفت.
پیشنهاد بازار فروش
«رئیس من را راهنمایی کرد و گفت گونیبافی فضای محدودتری میخواهد و سودآوری بیشتری دارد. با مشورت و همکاری مسئولان استهبان، پیشبینی سرمایه ۱۵۰ میلیون تومانی من برای این کار، به ۱۰۰ میلیون تومان کاهش یافت. این طرح به طور مستقیم برای ٤ تا ٦ نفر ایجاد اشتغال میکند.»
جدای از این، رئیس خودش در مورد بازار فروش به این جوان توضیح داد و گفت که اینجا این حرفه را نداریم. وی گفت اول باید بازار فروش داشته باشید. آقای قدم زن خودش پیشنهاد کارخانه سیمان استهبان را داد و گفت با صاحب این کارخانه صحبت میکند که از محصولات وی استفاده کند. کما این که قبلاً هم به او گفته بود باید اولویت مواد اولیهتان را به شرط کیفیت و قیمت به مواد و محصولاتی دهید که در استهبان تولید میشود.
رئیس پوشهای داشت که حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ طرح پیشنهادی اشتغالزایی در آن بود و میگفت هر کس بخواهد کاری راه بیندازد، به وی پیشنهاد میدهیم. به بیان این جوان نیریزی، او حتی پا را فراتر از آن گذاشته و ۱۰ تا ۱۵ طرح سودآور را گلچین کرده بود تا بر اساس سرمایه افراد به آنها پیشنهاد دهد.
قدمزن توضیحات کامل را به وی داد و گفت هماکنون به اتاق اصناف برو و کد آیسیک را دریافت کن؛ اگر نداشت، بگو شبیه به آن چیزی بدهند تا کارَت انجام شود.
تا به حال ندیده بودم
این جوان میگوید: «اتفاق جالبتری که آنجا افتاد، این بود که وقتی وارد اتاق اصناف شدم، ایستادم و از کسی که نمیشناختم پرسیدم کجا کد آیسیک میدهند؟ وی گفت به آن اتاق برو. وقتی وارد شدم، همان آقا آمد و به کارمند گفت: هر چه سریعتر نامه آنها را تایپ کن تا قبل از این که بروم، آن را امضا کنم. نمیخواهم معطل و مجبور شوند بروند و برگردند. آنجا بود که فهمیدم آن آقا رئیس اتاق اصناف بود. او ایستاد تا نامه تایپ شود و امضا کند؛ با وجود این که مرخصی گرفته بود.»
به گفته جوان نیریزی، او چنین صحنهای را تا به حال در عمرش ندیده بود. از همان اتاق اصناف با اداره صمت تماس گرفتند و متراژ مورد نیاز برای این کار را پرسیدند. سپس نامه را به دست وی دادند و او آن را به اداره صمت برد.
هماهنگی و تصویب تلفنی
«ظاهراً کمیسیون ماهانهای میگیرند تا برای صنوفی که کد ندارد، کد تعیین کنند. این کمیسیون هم آن روز در استهبان برگزار شده بود. رئیس اتاق اصناف من را راهنمایی کرد و گفت به رئیس اداره صنعت و معدن بگو این کد را در بین کدهایی که امروز در کمیسیون تصویب شده قرار دهد تا کارتان به تأخیر نیفتد.»
جوان نامه را به اداره صمت برد و به رئیس داد. رئیس گفت در اولین کمیسیون آن را مطرح و تصویب میکند. اما وقتی به قدمزن گفت رئیس اتاق اصناف اینطور گفته، او هم یکی از کارمندانش را صدا زد و گفت با بقیه اعضای کمیسیون تلفنی هماهنگ کند که این کد به بقیه کدها اضافه شده و قرار است آن را در صورتجلسه قرار دهیم.
«به همین سادگی رو کرد به من و گفت برو پرونده را تشکیل بده و کار را شروع کن. این صحنه برای من خیلی عجیب بود و تا به حال هیچ جا این همه رو راستی و کار راهانداختن ندیده بودم.»
چرا کسی کاری نمیکند؟
به گفته این جوان، دردآورترین قسمت ماجرا این است که وقتی قضیه را در نیریز برای هر کس تعریف میکنم، همه با یک حالت بد و افسوس و آه میگویند میدانند که استهبان کار راه میاندازند، نیریزیها خود بدند و جلوی پای آدم سنگ میاندازند.
این جوان با ناراحتی میگوید: «واقعاً اگر همه این را میدانند، پس چرا کسی کاری نمیکند؟»
اما چند لحظهای نمیگذرد که لبخند بر لبانش مینشیند و میگوید: «خلاصه، به سادگی هرچه تمامتر کارم انجام شد. پیش خودم فکر کردم وقتی آنجا آدمهای مثبتی هستند و مسئولان مثبتی دارند، چرا به استهبان نروم و آنجا سرمایهگذاری نکنم؟ وقتی همه میدانند سرمایهگذاری به طور مستقیم به رونق شهرستان ربط دارد و نمیخواهند، ما چه کنیم؟ با وجود این که همه در ادارههای نیریز به نوعی آشنا هستند، باز هم اتفاقی که آنجا برای غیربومیها میافتد، در نیریز برای بومیها نمیافتد.»
او شنیده که شهرک صنعتی نیریز زمین زیر ٢ هزار متر به کسی نمیدهد. به گفته وی، ٢ هزار متر زمین میشود ٢٠٠ میلیون تومان. اما استهبان میگوید ۵۰۰ متر هم میدهم؛ خدا کند بخواهید کاری راه بیندازید.
«کسی که سرمایه و نیاز به ۲ هزار متر زمین نداشته باشد، باید چه کند؟»
داستان تکراری ادارات
این جوان میگوید: «قبلاً هم طرح ترشیجات و شوریجات داشتیم که شبکه بهداشت ٤ هفته ما را برای بازدید ۱۰ دقیقهای که میخواستند در نهایت بگویند در این مکان نمیشود، دواند. برای طرح گیاهان دارویی و اجاره زمینهای ۹۹ ساله هم یک ماه و نیم در جهاد کشاورزی معطل بودیم و مرتب امروز و فردا کردند و بالاخره آن را انجام ندادند. فکر میکنم دیگر در نیریز امیدی برای راهاندازی کار ندارم.»
آن طور که خودش میگوید، در استهبان تنها ٤٥ دقیقه مشاورههای لازم کسب و کار را به او دادند و با چند تلفن طرح او در لیست تأییدیهای شورای اشتغال قرار گرفت. تکیه کلام آنها این بوده: «شما میخواهید برای جوانهای ما کار ایجاد کنید؛ چه از این بهتر؟!»
جوان نیریزی ساعت ١٤ به سمت نیریز حرکت میکند؛ در حالی که نقشههای زیادی برای آینده و حرفه مورد علاقهاش دارد...