تعداد بازدید: ۹۰۷
کد خبر: ۶۰۲۸
تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۷:۴۷ - 2019 10 March
ماجراهای تبعه موجاز

هر سال خانَه‌تکانی در خانَه ما درست از جایی شروع مَی‌شد که من نشستَه کرده و استراحت مَی‌کردم.


البته از چند وقت قبل از آن، زولَیخا هر روز قربان صدقَه‌ام مَی‌رفت و گفتَه مَی‌کرد: بیسیار خوشحالم که خدا تو را بی من داده است. 


او فکر مَی‌کرد نَمی‌فهمم دارد برای خانَه‌تکانی دانَه مَی‌پاشد.


زمانَ خانَه تکانی هم بی من کندَه‌کار که در تمام عمرم بی جز بیل و کولنگ دست بی چیز دیگری زده نکرده‌ام، مَی‌گفت موهندس؛ موهندس بی اینجا روان شو، موهندس سر آن قالی را گرفتَه کون. موهندس خاکَ آن گولدان را عوض کون، موهندس آن شیشَه‌ها را شوستَه کون و... تا من ساده و بدبخت ذَوق مرگ شوم و از من بیشتر کار بَکشد.


بعد هم آنقدر با وایتکس خانَه را ضدعفونی مَی‌کرد که با هر نفسی که کَشیدَه مَی‌کردم، تمام میکروبهای تنم سه بار گفتَه مَی‌کردند: یا قاضی‌الحاجات...


اما چند وقتی است نَظاره مَی‌کردم امسال زولَیخا برایَ خانَه تکانی بی روی خودش نَمی‌آورد و مرا در خانَه نگه نَمی‌دارد.


بی جز آن، قبلاً هر زمان مَی‌خواستم بی کندَه‌کاری روان شوم، دستی بی سرم می‌کشید و مَی‌گفت: موراقبَ خودَت باش.


اما حالا گفتَه مَی‌کوند: هر وقت خواستی از خیابان رد شوی، سرت در گوشی‌ات باشد؛ ثواب دارد.


در این اندیشَه بودم که این چَه رفتاری است زولَیخا دارد. تا این که روزی گوذشتَه تَکه‌ای از یَک روزنامَه را درونَ سطل زوبالَه خانَه نَظاره کردم که در آن نوشته کرده بود: با توجه بی این که نرخ شتر چند برابر شده، نرخ دیَه انسان که همیشه بی اندازه یَکصد شتر است، زیادَه کرده و ...


دیگر متوجه همَه چیز شدَه بودم. زنده من بیشتر از یَک شتر ارزش نداشت. یا باید مَثال یَک شتر کار مَی‌کردم، یا کشتَه مَی‌شدم و نرخ یَکصد شتر را نَثار زولَیخا مَی‌نمودم.


کاش یَک موتِر بی من صاحیب مردَه مَی‌زد که هم از دست این وَلایت رها مَی‌شدم و هم زولَیخا بی نوایی مَی‌رسید...


نجیب

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها